اخبارمصاحبه اختصاصی

گفت و گو با دکتر صاحبکار درباره شاخص های ارزیابی فعالیت اندیشکده ها

دکتر محمد صاحبکار انجام تصمیم سازی در سطح ملی یا استانی را برترین شاخص ارزیابی فعالیت اندیشکده ها و سیاست پژوهی ها می‌داند.

دکتر محمد صاحبکار خراسانی، رئیس امور شرکت ها و موسسات دانش بنیان معاونت علم و فناوری ریاست جمهوری و داور جایزه اندیشه ورزی و سیاست سازی، به لزوم کار اندیشکده ‌ای روی مسائل اساسی کشور تاکید دارد. به زعم وی مسائل اساسی کشور را می‌توان از دستورکارهای روسای جمهور شناسایی کرد و اهمیت این امر را از آن جهت می‌داند که کشور برای مسائل اساسی خود باید به مرحله بیان و توانایی اقناع برسد. و این توفیق، با کار اندیشکده ای روی مسائل اساسی میسر می‌شود.

صاحبکار در گفت و گو با جامعه اندیشکده ها، رویکرد جوان گرایی را به عنوان وضعیت فعلی و حرکت به سمت فعالیت شبکه ای را به عنوان وضعیت مطلوب زیست بوم اندیشکده های کشور توصیف می‌کند. وی همچنین درباره جذب حداکثری و دفع حداقلی نیروهای ورزیده و رشدیافته در فضای اندیشکده ای کشور صحبت می‌کند.


به نظر شما مهمترین تحولات فضای اندیشکده ها طی سال های اخیر چه بوده است؟

حرکت اندیشگاهی و شبکه سازی بین اندیشکده ها، کار میمون و مبارکی است و همین ابتدا و بدون تعارف باید تشکر کنم که فعالیت شبکه سازی را به عنوان حلقه مفقوده در فضای اندیشکده ها دنبال می‌کنید.

تحولات فضای اندیشکده ای طی چند سال گذشته را می‌توان در ۴ محور توضیح داد. نخست اینکه طلیعه هایی از رویکرد جوان گرایی را مشاهده می‌کنیم. این رویکرد دلایل متعددی دارد که اولینش خیزی است که جریانات مختلف کشور برای در اختیار گرفتن مسئولیت برداشته‌اند و جریاناتی را شکل داده‌‌اند که برای دست گرفتن مسئولیت آماده می‌شوند. مثلا جریاناتی که برای ریاست جمهوری خیز برداشته‌اند، به برنامه ریزی و شکل دادن تیم نیاز دارند و چون در انتخابات بعدی نیاز است که حرف ها و مواضع عمیق تر از دوره های پیشین باشد، به لایه های عمیق تر برای مدون کردن کارهای کارشناسی نیاز دارند.

دومین عامل این است که نتایج کار نسل اولی که وارد فضای اندیشکده ای شدند، کم‌کم هویدا می‌شود و دیگران اثرات کار این نسل را می‌بینند و اگر تردیدهایی برای ورود به این عرصه داشتند به مرور از بین می‌رود. مثلا می‌بینند که یکی از بنیادی ترین قوانین اقتصادی کشور که مربوط به قانون چک بود، از طریق کار اندیشکده ای اصلاح و اجرا شد. این نمونه ها نشان می‌دهند که تحول جدی در عرصه کارآمدی کشور از طریق کار اندیشکده ای امکان پذیر است. یعنی مسیر صعب و سخت تصویب و نظارت و اجرا را می‌شود به ثمر رساند.

محرک سوم جوان گرایی، ناامیدی از عرصه های دیگر بود. یعنی جریاناتی که دل در گروی نظام و انقلاب داشتند و به تمرین در عرصه های سیاسی اعم از میتینگ ها و تجمعات برای منکوب کردن یک جریان و سرکار آوردن جریانی دیگر مشغول بودند، از این فضاها سرخورده شدند؛ چراکه می‌دیدند پس از این تلاش ها، در عرصه عمل نتیجه چندان مطلوبی نگرفته‌اند و از دعواهای قبیله ای سرخورده شدند و برای حل مسائل کشور به دنبال راه حل های عملی افتادند.

مولفه چهارم جوان گرایی در این عرصه، استفاده کمتر از جریانات انقلابی در عرصه اجرایی کشور است. این نیروها به دنبال وقت آزادی که برایشان پیش آمد، به عرصه های فکری معطوف شدند. من سراغ دارم فردی که سال های پیشین سمتی داشته ولی اکنون مجموعه ای ایجاد کرده است تا فارغ از فعالیت صرف سیاسی، به فعالیت فکری بپردازد.

همچنین عدم تعامل مسئولین با جوان هایی که حرف حساب جدید و دقیق داشتند، در این جوان گرایی اثرگذار بود و به آن‌هایی که در کوران کارهای اجرایی بودند، فرصت فکر کردن داد.

محرک پنجم، گسترش دوره های مرتبط با سیاست پژوهی، سیاست گذاری و حکمرانی در کشور در سطوح دانشگاهی بود. سال های پیش چنین مراکزی نداشتیم، اما اکنون افرادی می‌خواهند مشخصا روی سیاست گذاری کار کنند و بین ادبیات مدیریت بنگاهی و ادبیات سیاست گذاری تفاوت قائل هستند و باعث توسعه ادبیات حوزه سیاست گذاری و سیاست پژوهی شده‌اند. اکنون چندین مدرسه حکمرانی در کشور در حال شکل گیری است. شاید تعاریف و تلقی های اشتباه هم وجود داشته باشد، که بعدتر تکمیل و اصلاح بشود، اما خود برداشتن تابلوی مدرسه حکمرانی، نشانه بلوغ است.

مجموع این شرایط دست به دست هم داده که در فضای اندیشکده ای کشور بیش از قبل کار صورت بگیرد و ما اکنون با جریانات متعددی در فضای کشور مواجه هستیم که مدعی کارهای کانون تفکری یا نسخه هایی برای عمل هستند. این تحلیل من از فضای اندیشکده ای کشور است که آن را رو به رشد و بالنده می‌دانم.

در این فضا، موضوعات و مباحث مغفول چه هستند و اندیشکده ها باید روی چه مسائلی متمرکز شوند؟

اندیشکده ها باید روی مسائل اساسی کشور تمرکز کنند. این حدیث باید مد نظر همه کانون های تفکر باشد که امام علی(ع) می‌فرمایند: «یستدل علی ادبار الدول باربع: تضییع الاصول و التمسک بالفروع و تقدیم الاراذل و تاخیر الافاضل». انحطاط دولت ها و حکومت ها را به چهار چیز می‌توان شناخت: ضایع کردن مسائل اصولی و پرداختن به مسائل فرعی و گزینش افراد فرومایه و به عقب راندن عناصر لایق و شایسته. حالا سوال این است که مسائل اساسی چه هستند؟

دولت آقای روحانی دو برنامه اساسی داشت، برجام و طرح تحول سلامت. آقای احمدی نژاد بحث یارانه ها و مسکن مهر را داشت. آقای خاتمی بحث فضای باز سیاسی را داشت. و زمان آقای هاشمی توسعه اقتصادی و سازندگی مطرح بود. اینها مسائل اساسی کشور هستند، به علاوه بانک، بودجه دولت، اشتغال و غیره.

این مسائل انقدر مهم هستند که یک رئیس جمهور برای اینکه بگوید کاری انجام داده‌ام، آن‌ها را سرلوحه برنامه های خود قرار می‌دهد. فارغ از اینکه موافق یا مخالف این برنامه ها باشیم، کل بدنه تصمیم گیری و تصمیم سازی کشور باید درباره این مسائل حرف داشته باشد؛ درباره مسکن، سیاست خارجی، آزادی سیاسی، طرح تحول سلامت؛ که مسائل پیچیده و چندبعدی هم هستند.

اگر کسی می‌خواهد روی مسائل اساسی کار کند، باید اینها را انتخاب و روی آن‌ها کار کند تا به نتیجه برسد. کانون تفکری که ادعا و توان دارد باید روی این مسائل متمرکز شود.

توصیف شما از چرخه فعالیت اندیشکده ای چیست و در این چرخه روی چه جریانات یا افرادی تاکید دارید؟

من قائل به تفکیک جریان ها نیستم. همه خوب هستند و هر کدام نقش و فعالیتی دارند. افراد مشترک هم در این میان بسیار است که من این را حسن می‌دانم.

این چرخه و نقش پردازان آن را با مثال می‌توانم به مورچه، عنکبوت و زنبور عسل تشبیه کنم؛ مورچه مشغول جمع آوری و انبار کردن است. عنکبوت تار می‌تند و هر چه در این تار افتاد استفاده می‌کند و زنبور عسل که پس از جست ‌و جو بهترین ها را جمع و سپس گرده ‌افشانی می‌کند. در این مثال به ترتیب نقش‌ های پژوهشگر، ژورنالیسم و تحلیل‌گر را می‌توان دید که ارزش کار تحلیل‌ گر به دلیل گرده‌ افشانی یا ارزش ‌افزوده ‌ای است که به اطلاعات موجود اضافه می‌کند. اینها افراد مشترکی هستند که بین مجموعه ‌ها حرکت می‌کنند و باعث گرده ‌افشانی بین حوزه ‌ها شده‌اند. مفهوم شبکه و شبکه‌ سازی همین است.

تعریف شما از «جامعه اندیشکده ‌ها» چیست؟ ابعاد کمی و کیفی این شبکه باید چطور باشد؟

شبکه طبق تعریف، به مجموعه ‌هایی اطلاق می‌شود که در عین استقلال، اشتراک اطلاعات یا همکاری دارند. گاهی شبکه ‌ها خودبه‌‌خود شکل می‌گیرند و گاهی توسط یک نهاد مرکزی شبکه ‌سازی انجام می‌شود. در هر دو صورت کانون ‌های تفکر ممکن است سبد کارهایی که انجام می‌دهند متفاوت باشد، ولی رویکرد همه، تصمیم ‌سازی و کمک به تصمیم‌ گیری در فضای عمومی جامعه و فضای حاکمیت است.

اشتراک در عین استقلالی که اشاره کردید، چگونه است؟ به طور مثال در موضع‌ گیری ‌های اساسی بهتر است که جهت ‌گیری مشترک و متحدی از جامعه اندیشکده ‌ها به بیرون مخابره شود؟ به عبارت دیگر، آیا بهتر این است که اندیشکده ‌ها در یک جبهه واحد قرار بگیرند و مثلا نامه‌ هایی مشترک با امضای تعداد زیادی از اندیشکده‌ ها ارسال شود؟ یا اینکه بهتر است اندیشکده‌ ها به صورت مستقل از یکدیگر موضع‌گیری کنند؟ کدام رویکرد به ایجاد تصویری مشترک از اندیشکده ‌ها کمک می‌کند و موضع آنها را تقویت می‌کند؟

کاملا اقتضایی است. هر دو فعالیت را باید داشته باشیم و طبق موضوع، برای اثرگذاریِ بیشتر از آن‌ها استفاده کنیم. باید مخاطب ‌شناسی و بررسی شود که آن فردی که برایش نامه ارسال می‌شود چه مدل ذهنی‌ای دارد. آیا ۱۵ نامه با سربرگ‌ های متفاوت دریافت کند متاثر می‌شود یا یک نامه با ۱۵ امضا؟ مدل ذهنی مخاطب باید تحلیل شود. برای یکی باید اینفوگرافی طراحی کرد، برای دیگری ده کتاب از مستندات موضوع باید تهیه شود. روی موضوع باید طراحی صورت بگیرد. خصوصیات روحی، ارتباطات قبلی، سوابق کاری مدیر و غیره را باید در نظر گرفت و طبق آن برای کار مستقل یا مشترک تصمیم گرفت.

یکی از دلایلی که من روی شبکه تاکید دارم این است که در ساختار شبکه یک استقلال عملی داریم. گاهی برای یک موضوع اگر منتظر بوروکراسی بمانیم، شاید دیر شود. اینجا یک نفر باید به خط بزند و پیگیری کند و کار را جلو ببرد. این می‌شود حفظ استقلال و همان رویکرد آتش به اختیار که از کانون تفکر باید انتظار داشته باشیم.

در هر حال باید به اثرگذاری نهایی اندیشید و طبق آن عمل کرد. کانون تفکر باید روی تحت تاثیر قرار دادن افکار عموم و خواص فکر کرده باشد و پیوست رسانه ‌ایِ قوی‌ای برای کارش داشته باشد.

از نظر شما در ایجاد و تقویت شبکه، تفکیک‌ های سیاسی در فضای جامعه اندیشکده‌ ها باید مدنظر قرار گیرد؟ نتیجه چنین تفکیک‌ هایی چیست؟

چون عرصه، عرصه فکر و تحلیل و سناریوهای مختلف است، نظرات مختلف هم وجود دارد و مطرح می‌شود. ورود افراد مختلف طبیعی است و اگر جریانی حضور پیدا کرد، حرفش هم در جلسات مختلف زده می‌شود و کار می‌شود. اما یک‌سری اشتراکات باید باشد که بتوانند کنار هم کار کنند. اگر اشتراکی نباشد، بود و نبود در شبکه معنا ندارد؛ چراکه نمی‌توان جریانی را وارد شبکه کانون ‌های تفکر کرد که کسی حاضر نباشد با او کار کند. بنابراین کار شبکه صرفا ضریب دادن یا ندادن به جریانات است. ولی موجودیت جریانات، دست شبکه نیست.

قائل به این هم نیستم که جلوی ورود و وجود جریانات مختلف گرفته شود. مهمترین سرمایه یک کانون تفکر، نیروی انسانی آن است. اگر به هر دلیلی این نیرو از کانون تفکر جدا شد، آیا بهتر است از کشور خارج شود یا اینکه جذب یک جریان دیگری درون کشور شود؟ شبکه‌ سازی و  تبادل نیرو بین کانون ‌های تفکر، برای حفظ نیروی انسانی که پس از سال ‌ها، کار و پیگیری و قلم زدن را یاد گرفته، مناسب است.

این شبکه چه خروجی ‌ای دارد که اگر نباشد آن خروجی هم نیست؟ همچنین وضعیت مطلوب شبکه اندیشکده‌ ها را به لحاظ ابعاد چه می‌دانید؟

در بحث‌ های شبکه‌ ای منافع زیادی مطرح است. مسائل واقعی، چندجانبه هستند که نیاز است گروه‌ های چندرشته ای روی آن کار کنند. کنار هم بودن اندیشکده‌ ها این حسن را دارد که در مسائل پیچیده، همفکری کنند و در واکنش به یک مسئله به جای یک راه ‌حل، یک بسته راه ‌حل یا چند سناریو و بسته اقدام ارائه بدهند.

مثالش می‌تواند افزایش قیمت بنزین در آبان ۹۸ باشد. کاری که استدلال اقتصادی داشت، اما در نظام اجتماعی دچار شکست شد و آن پیامدها را بار آورد. یا درباره سقوط هواپیما در بهمن ۹۸ و تصمیم ‌گیری ‌های بعدش، آیا در جلسات تصمیم‌ گیری برخورد با پدیده، یک متخصص رسانه هم بود که بتواند برای اقناع افکار عمومی راهکاری بدهد؟ برای حل مسائل پیچیده، گروه ‌های مختلف و شبکه کانون‌ های تفکر لازم است تا تصمیمی که گرفته می‌شود در فضای اجتماعی دچار شکست نشود.

«کار مشترک» را به چه فعالیتی اطلاق می‌کنید؟ و آیا نمونه ‌ای از کارهای مشترک هم سراغ دارید؟

کار مشترک، صرفا تعریف یک فعالیت مشترک نیست. شبکه این مزیت را دارد که به صورت غیرمستقیم منجر به همکاری می‌شود. مثلا بر اساس تحلیل گاهی برایم مسجل است که خطی را کانون تفکر الف چه سالی مطرح کرد و حالا دست‌به‌دست چرخیده و در جلسات متعدد مطرح شده و اکنون در فلان جمله کانون تفکر ب منعکس شده است. اسم جریان الف هم پای کار نیست، اما مشخص است که نخستین بار از طرف آن جریان مطرح شده است. اما کار مشترک بزرگ با حدت و شدت بزرگ تاکنون نداشته‌ایم.

به نظر شما شاخص‌ های اساسی و کلان جهت ارزیابی کلی کیفیت و کارایی اندیشکده ‌ها در کشور چیست؟

انجام تصمیم ‌سازی در سطح استانی یا ملی مصوب، مهمترین کارکرد اندیشکده است و هر چند بار که این فرآیند تکرار شود، بر حسب آن امتیازگذاری شود. بهترین شاخص و درست‌ترین شاخص ارزیابیِ کار اندیشکده ها و سیاست‌ پژوهی ها این است که فردی کاری را آغاز کرده باشد و در مجامع رسمی کشور به تصویب رسانده باشد. باقی شاخص‌ ها، در ذیل این تعریف می‌شود.

برخی اندیشکده‌ ها توجه بیشتری به رسانه ‌ای کردن اعضای خود دارند و برخی کمتر به برندسازی و رسانه ‌ای کردن اندیشکده و اعضای خود می‌پردازند. شما کدام رویکرد را برای کار اندیشکده در ایران مناسب‌تر می‌دانید؟

هر کانون تفکری اقتضائات خود را دارد، به عبارت دیگر هیچ آدابی و ترتیبی مجو! کار کانون تفکری بدون رسانه معنا ندارد، اما رسانه هم چند لایه دارد. این استراتژی اندیشکده است که مشخص می‌کند در کدام لایه رسانه باشد. نمی‌شود قاعده‌ های کلی گذاشت. کشور پیچیده است و اندیشکده‌ ها هم خصوصیات روحی و روانی متفاوتی دارند. برخی درون ‌گرا هستند، برخی برون ‌گرا؛ یکی سودای نمایندگی در سرش دارد، دیگری ترجیح می‌دهد اسمش جایی نباشد. مهم این است که کارشان را درست انجام دهند. به تعبیری «بمیر و بدم»! آن دمیدن، تصمیم‌ سازی است. اگر این را انجام می‌‌دهند، باقی شرایط به تصمیم و انتخاب ‌های خودشان بستگی دارد.

مهمترین مسئله، تاثیر در عالم واقع است؛ که درباره مستقیم یا غیرمستقیم و چندلایه بودنِ آن نمی‌شود نسخه کلی داد. چنانکه من کانون تفکر گمنامی را می‌شناسم که در لایه پنهان رسانه هستند اما اثرگذاری بسیاری دارند و خط ‌و خطوط خیلی از اتفاقات را مشخص می‌کنند.

آیا تقویت و ارتقای رزومه تحصیلی، کاری و غیره اعضای یک اندیشکده را توصیه میکنید؟

به صورت طبیعی چون رشته‌ های تحصیلات تکمیلی زیاد شده است، سطح تحصیلات در نیروهای اندیشکده ها هم بالاتر می‌رود. این تقریبا در حال اتفاق افتادن است. ولی کار کانون تفکری لزوما با تحصیلات یکی نیست. یعنی اگر فردی تحصیلاتی در این حوزه نداشته باشد، اما بتواند خوب استدلال و تصمیم‌ سازی کند؛ موفق است.

کار اندیشگاهی اصلا در دانشگاه تدریس نمی‌شود، مهارتی است که با تمرین و تلاش و پیگیری کسب می‌شود. بعضی‌ها دکترا می‌گیرند، اما نیروهای خوبی در کانون‌های تفکر نمی‌شوند. برای این دو دلیل می‌شناسم. در پژوهش دانشگاهی قدم اول بررسی ادبیات است. مکتب کانون تفکری ای که من می‌شناسم، با این روش سازگاری ندارد. ما می‌گوییم اول مسئله ‌ات را خوب بشناس و بعد شروع کن به بررسی. خودت خوب فکر کن سپس سراغ ادبیات موضوع برو. در غیر این صورت، حرف‌ های کلیشه ‌ای سایرین، مدل ذهنی تو را تحت تاثیر قرار می‌دهد و نمی‌توانی پاسخ جدیدی برای مسئله بیابی.

و دیگر اینکه برخی دانشگاه‌ ها درک سطحی را آموزش می‌دهند و اگر خارج از کشور درس خوانده باشند هم که درگیر کلمات و اصطلاحات غربی می‌شوند.

از آن طرف هم کسی نمی‌تواند مثلا درباره اقتصاد کار کند اما اقتصاد نخوانده باشد. شما باید بلد باشید که سیاست‌ گذاری یعنی چه و قواعد کلی را یاد بگیرید. لذا برخی توانمندی ‌ها را در دانشگاه باید یاد گرفت و برخی را در خارج از دانشگاه ‌ها و با کار و تمرین و کسب مهارت.

در جایزه ملی سال بعد باید به چه مواردی توجه شود تا به هدف کلان آن که الگوسازی از نمونه ‌های موفق و برتر کار اندیشکده ‌ای است دست یازید؟

بهتر است هیئت داورانِ جایزه گسترده‌تر شوند. با این کار هم شبهات درباره سمت‌وسوی جایزه از بین می‌رود و هم نمرات دقیق‌تر می‌شود. همچنین روی برندینگ جایزه در رسانه‌ ها هم باید کار شود. انعکاس رسانه‌ ای برگزیده‌ ها بسیار مهم است. اینها منجر به گسترش کار می‌شود، طوری که کاندیداهای بیشتری را جذب می‌کند و طرح‌ های رسیده را افزایش می‌دهد. وقتی تعداد و تنوع و تکثر بیشتر شود، جایزه هم ارتقای کیفی پیدا می‌کند.

بهتر است هر کسی که دنبال کار شبکه ‌ای در حوزه کانون‌ های تفکر است، بیشتر کار مشترک تعریف کند و شبیه ستون خیمه و پدر مجموعه ‌ها رفتار کند.

اخبار

اخبار و رویدادهای اندیشکده‌های ایران را در این صفحه دنبال کنید. مشاهده سایر اخبار

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا