تور اندیشکده گردیمصاحبه اختصاصی

کاربست علوم اجتماعی در سیاستگذاری عمومی

محمد فاضلی در گفت و گو با جامعه اندیشکده ها، پیش شرط های اثرگذاری علوم انسانی و اجتماعی را در سیاستگذاری تشریح کرده است.

به گزارش گروه خبر جامعه اندیشکده ها؛ در هفتمین شماره از سلسله گفت و گوهای «تور اندیشکده گردی»، محمد فاضلی، جامعه شناس، دشواری های سیاستگذاری عمومی را در غیاب علوم اجتماعی تحلیل کرده است.

تجربه سال ها تلاش فاضلی برای تزریق رویکردهای علوم انسانی و اجتماعی به تفکر برنامه ریزی و سیاستگذاری کشور، این گفت و گو را از مثال ها و مصادیق عینی و انضمامی سرشار کرده است.

فاضلی معتقد است علوم اجتماعی به مثابه مغز، از طریق همراهی سیاست، اقتصاد و فناوری به مثابه عضله است که می‌تواند برای یک جامعه راهگشایی کند. و دو پیش شرط اثرگذاری این علوم را، مشروعیت بخشیدن به علوم اجتماعی و استقلال آن‌ها از قدرت سیاسی می‌داند.

مجموعه «تور اندیشکده گردی»، سلسله گفت و گوهای جامعه اندیشکده ها با اندیشه ورزان و متخصصان عرصه سیاست پژوهی و سیاست گذاری کشور است که به صورت زنده از بستر اینستاگرام پخش می‌شود. در ادامه مشروح گفت و گوی «علوم اجتماعی و دشواری های سیاستگذاری عمومی» را می‌خوانید:


با مرور شبکه تصمیم‌گیری کشور بعد از انقلاب، به شکل تلویحی می‌شود گفت که غالبا نقاط عطف سیاستگذاری در ایران، توسط مهندسان و مهندسی خوانده‌ها اداره و مدیریت شده است. انباشتِ بحران ‌ها در حال حاضر را تا چه حد مربوط به غیبت رویکردهای علوم انسانی و اجتماعی می‌دانید؟

بسیاری از تصمیم گیری ها و حلقه های سیاست‌گذاری در ایران، خالی از علوم اجتماعی و علوم انسانی بوده است. بخشی از این نقصان به دلیل شکل گیری دانشگاه و سنت های فکری در ایران با غلبه علوم مهندسی و پزشکی است. این عرصه ها حتی در جهان نیز تا پنج دهه قبل تحت سیطره گروه های علوم مهندسی، علوم فیزیکی و علوم پزشکی بوده‌اند و اساسا مفهوم بین رشته ای و حتی واژه سیاست عمومی کمتر به رسمیت شناخته می‌شده است. در ایران نیز رشته سیاستگذاری عمومی نزدیک به دو دهه است که موضوعیت پیدا کرده است. بنابراین طبیعی است که بسیاری از سیاستگذاری ها در ایران تحت سیطره علوم مهندسی و پزشکی صورت گرفته باشد.

اما واقعیت بزرگتری که نباید پنهان شود، این است که غیبت علوم اجتماعی و علوم انسانی از عرصه سیاست عمومی، تحت تاثیر غیبت عقل بوده است. به عبارت دیگر در سیاستگذاری کشور، فراتر از غیبت علوم انسانی و اجتماعی، با غیبت عقل مواجه هستیم.

در بسیاری از طرح های مهندسی کشور، غیبت عقل مهندسی را می‌بینیم. مثلا جاده‌، نیروگاه یا سدی که نباید در جای خاصی ساخته می‌شد. یا غیبت عقل علوم کشاورزی در اقدامات دولت ها را شاهدیم. مثلا طرح کشاورزی ای که نباید توسعه می‌یافت. غیبت علوم محیط زیستی در برنامه ریزی توسعه کشور که منجر به مسئله آب در کشور شده است. بنابراین من اساسا معتقدم به اینکه زاویه نگاهمان به غیبت علوم اجتماعی در فرآیند برنامه ریزی باید در چارچوب غیبت عقل دیده شود و این عقل را هم نه به عنوان صرفا دانش و یک رشته دانشگاهی، بلکه به عنوان یک وضعیت باید ببینیم.

در نظر گرفتن عقل به عنوان وضعیت را در مصاحبه مفصلی شرح داده‌ام (روزنامه پیام ما). از نظر من عقل یک وضعیت است و نه موضوعی از دانش. عقل حاصل تعادل و توازنی بین بازار، جامعه و قدرت سیاسی است. در ایران به طور تاریخی قدرت سیاسی هم بر بازار و هم بر جامعه سیطره داشته است. یعنی جامعه و بازار قادر نیستند قدرت سیاسی حکومت را کنترل کنند؛ چون دولت در ایران این اختیار را دارد که هر کاری را که در منطق اقتصادی غلط است انجام دهد. طرح غیراقتصادی اجرا می‌کند، طرح های فضایی بی‌ربط اجرا می‌کند، پول و هزینه  برایش مهم نیست. دولت با اتکاء به قدرت سیاسی‌ می‌تواند هر جایی جاده بکشد یا معدن بسازد. تنها چند سال است که مردم از طریق کارزار قادر به مقابله با قدرت سیاسی شده‌اند و مقابل ساخت پتروشیمی در میان کاله یا بهره برداری از زیستگاه گونه های حیات وحش ایران برای ساخت معادن ایستادگی کرده‌اند.

تا وقتی قدرت توازن بخشی مقابل قدرت سیاسی نباشد و قدرت سیاسی بتواند بازار و جامعه را بدون هیچ مقاومتی به چالش بکشد؛ به علوم اجتماعی، علوم مهندسی و علوم محیط‌زیست توجه نمی‌کند. به عبارت دیگر به‌کارگرفته شدن قدرت و به‌کارگرفته شدن علوم در چارچوب اندیشکده و در چارچوب هر نهادی تحت تاثیر توازن قدرت است و اگر قدرت های متوازن کننده‌ای در برابر قدرت سیاسی وجود داشته باشند قدرت سیاسی هم عقلانی رفتار می‌کند و وقتی خواست عقلانی رفتار کند به علوم اجتماعی، علوم کشاورزی و محیط‌زیست توجه نشان می‌دهد.

بنابراین به‌کارگیری هر علمی در چارچوب سیاست عمومی را در چارچوب توازن قدرت باید تحلیل کرد. اگر توازن قدرتی وجود داشته باشد، علم هم بکار گرفته می‌شود. اگر توازن قدرت وجود نداشته باشد، هر چه قدر علم وجود داشته باشد کاربردی ندارد. دولت در ایران بدیهی‌ترین اصول اقتصاد را نادیده گرفته است، در حالیکه اقتصاد ایران و دانش اقتصادی در ایران پیشرفت‌هایی داشته است.

وقتی دولت با طرح‌هایش بدیهی‌ترین اصول حفظ محیط زیست را نادیده می‌گیرد، ناشی از عقب ماندن علوم نیست؛ بلکه به این دلیل است که قدرتی برای حمایت از کاربست آن علوم در سیاستگذاری وجود ندارد. به همین دلیل از زاویه ضعف و زوال عقل به‌مثابه وضعیت، بهتر می‌توان غیبت علوم در تصمیم گیری های کشور را تحلیل کرد. یعنی اگر عقل به‌مثابه وضعیت توازن بین جامعه، قدرت و بازار، وجود نداشته باشد، علم ارزشی پیدا نمی‌کند.

فرض کنیم که در سیاست‌گذاری ها و تصمیم‌گیری‌ها، این توازن شکل گرفت و ما توانستیم از علوم استفاده کنیم. به نظر شما کاربرد و کاربست علوم اجتماعی و انسانی در چه زمینه‌هایی می‌تواند باشد؟

ما برای اینکه بتوانیم بگوییم علوم اجتماعی در چه بخشی از سیاست عمومی به‌کارگرفته می‌شوند یا کجا باید گرفته شوند بهتر است مشخص کنیم که سیاست عمومی درباره چه چیزی است. اگه بدانیم ماهیت سیاست عمومی چیست آن وقت بهتر می‌توانیم بفهمیم که علم چه نسبتی با سیاست عمومی دارد و علوم اجتماعی چه نسبتی با سیاست و امور عمومی برقرار می‌کند.

سیاست عمومی درباره تقسیم منافع، منابع و هزینه ها است. هر وقت که دولت و حکومت قاعده وضع می‌کند دارد منابعی را توزیع می‌کند. اکنون دولت می‌گوید واکسن کرونا رایگان است، اگر بگوید واکسن دانه‌ای هزار تومان است، همین مسئله باعث تقسیم منافع بین گروه‌هاست.

سیاست عمومی مستقیماً با ارزش‌های انسانی نظیر آزادی و عدالت سروکار دارد. مثلا طرح صیانت مستقیما با آزادی و عدالت ارتباط دارد و می‌تواند آزادی مردم را مخدوش کند و عدالت را هم تحت تاثیر قرار بدهد به صورتی که یک سری از کسب‌وکارها را تعطیل و معیشت مردم را محدود کند.

سیاست عمومی بر مسائل اجتماعی مثل برابری یا نابرابری، فقر، جنسیت، قومیت، نژاد، مذهب و همه این‌ها اثر دارد. یعنی مسائل اجتماعی در سیاست عمومی بافته و تافته می‌شوند.

سیاست عمومی با مسائل انسانی هم مرتبط است و از انسان شروع و به انسان ختم می‌شود. چه کسانی سیاست عمومی را وضع می‌کنند؟ ایده‌ها از کجا می‌آید؟ ایده‌ها گاهی اوقات بازتاب منافع گروه‌های خاص است. ایده‌ها می‌توانند بازتاب منافع و خیر جمعی باشد. ایده‌ها در یک سیاست دموکراتیک متکثر یا چندسالار، هرکدام بیان منافع گروه‌های خاصی هستند. بنابراین سیاست عمومی از منافع گروه‌های انسانی شروع می‌شود و به منافع و اقشار و گروه‌های انسانی ختم می‌شود. به‌این‌ترتیب سیاست عمومی همواره درگیر تقابل منافع گروه‌های مختلف است. مثلا شما سیاستی وضع و بیان می‌کنید که تنها ماشین‌های خاصی می‌توانند وارد طرح ترافیک شوند. همین قاعده یعنی منافع را تقسیم کرده‌اید و روی محیط زیست و سلامت انسان اثر می‌گذارید. همچنین پیامد این تصمیم درامد بیشتر برای افرادی است که می‌توانند وارد طرح شوند.

در سیاست عمومی حتی فیزیکی ترین سطح تصمیمات مثل ساختن سد یا جاده سازی، مستقیما تقسیم منافع انجام می‌‌دهید و تاثیرات و پیامدهای خاصی بر تک‌تک افراد جامعه می‌گذارید. به طور مثال ساختن یک سد می‌تواند از طریق هزینه‌ای که بر اقتصاد ملی تحمیل می‌کند، باعث ایجاد تورم شود.

مثال دیگر بومی گزینی انتخاب رشته در دانشگاه هاست. وقتی ۹۰ درصد دانشجویان در یک کلاس از یک شهر هستند، یک قاعده ساده را که اختلاط ملی اقوام، زبان ها و مذاهب است، به هم می‌زنید. همین استدلال ظاهرا درست که فرزندان در شهر پدر و مادرشان درس بخوانند، باعث کاهش همبستگی اجتماعی و ملی می‌شود و در طولانی‌مدت به زیان امنیت ملی ایران است. اینجا علوم اجتماعی هستند که می‌توانند در امر سیاست عمومی اظهارنظر کنند، حرف بزنند و تحلیل کنند.

در همه طرح ها و تصمیم گیری ها از جمله سدها، آب، خاک، کشاورزی و غیره، یک وجه سخت افزاری و یک وجه اجتماعی وجود دارد که با ارزش‌ها و مسائل اجتماعی درگیر هستند. علوم اجتماعی صلاحیت تام دارند برای این‌که درباره این مسائل اظهار نظر داشته باشند، به این مسائل ورود کنند، گزارش بنویسند و اثراتش را ارزیابی کنند.

آیا علوم اجتماعی فعلی که شما بسیار در آن فعال هستید، مطالعه دارید و صاحب نظر هستید؛ ظرفیت، توانایی و اعتمادبه‌نفس ورود به حوزه های تصمیم‌گیری را دارد؟

مایکل بوراووی، رئیس انجمن بین المللی جامعه شناسی که رئیس انجمن جامعه شناسی آمریکا هم بود و یکی از مؤثرترین جامعه شناسان قرن بیست و یکم محسوب می‌شود، یک تقسیم‌بندی درباره جامعه شناسی دارد و جامعه شناسی را به چهار عرصه‌ تقسیم می‌کند.

  • جامعه شناسی علمی و نظری

هدفش پیشبرد علم جامعه شناسی بدون در نظر گرفتن کاربرد آن است.

  • جامعه‌شناسی انتقادی

هدفش نقد روابط قدرت و آشکار کردن روابط سلطه است.

  • جامعه شناسی سیاستگذار یا جامعه شناسی کاربردی

در کنار سیاستگذار قرار می‌گیرد و حاصل جامعه شناسی نظری و علمی را در عرصه سیاستگذاری به کار می‌گیرد.

  • جامعه شناسی مردم است

جامعه شناسی که با مردم کار می‌کند، حتی صدای مردم می‌شود، کار مشارکتی می‌کند و سعی می‌کند عرصه را برای حضور مردم باز کند.

علوم اجتماعی را اگر به معنای وسیع در نظر بگیرید؛ تاریخ، جغرافیا، مردم شناسی و اقتصاد را در آن دخیل کنید، این ظرفیت و اعتمادبه‌نفس در سطح بین المللی وجود دارد.

در ایران هم سابقه اش را داریم. پیش از انقلاب موسسه تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران وجود داشت که مرکز بسیار فعالی در بررسی مطالعات مربوط به طرح های کشاورزی، آمایش سرزمین، توسعه عشایر، شهرنشینی و مطالعات حوزه محلات شهری بود.

به طور کلی دقت کنید که ظرفیت یک علم برای اینکه در سیاستگذاری به‌کارگرفته شود تحت تاثیر دو متغیر دیگر است. اول اینکه علم باید مشروع شناخته شود. علوم اجتماعی در ایران دچار بحران مشروعیت هستند. یعنی قدرت سیاسی به این‌ها لیبرال، غرب‌زده، غیربومی، تقلیدی و ترجمه می‌گوید و اسلامی کردن علوم را دنبال می‌کند. ایرادی ندارد برای ایجاد یک نحله جامعه شناسی اسلامی تلاش شود اما باید بتواند خودش را اثبات کند و نه اینکه به انکار سایر نحله ها روی آورد.

دومین متغیر این است که مشروعیت علوم تحت فشار قدرت سیاسی قرار نگیرد. یعنی به ظرفیت علوم به‌لحاظ عملیاتی و اجرایی میدان داده شود. اما در ایران این میدان در قالب های مختلف بسته می‌شود. قدرت سیاسی هرجا خوشش نمی‌آید میدان را برای علوم اجتماعی می‌بندد.

چرا با وجودی که فرید زکریا درباره کاهش آمار ورودی و خروجی علوم انسانی در امریکا مقاله می‌نویسد و هشدار می‌دهد، در ایران اعتماد به علوم انسانی هنوز شکل نگرفته و باوری به شان برنامه‌ریز علوم انسانی وجود نداد؟

اصل داستان این است که سیاستگذار در عرصه قدرت رقیبی برای خودش نمی‌بیند که با آن چالش کند و به توازن برسد.

پیامد نوع خاصی از سیاست های آبی، زمین خشک شده، آبخوان تخلیه شده، ریزگرد و بیابان زایی بوده است. مطمئنا محیط زیستی ها و علوم اجتماعی خوانده ها این پیامدها را گوشزد کرده‌اند؛ اما سیاستگذار خودش را ملزم به توجه نمی‌دیده است.

سیاستگذار حتی وقتی به سراغ علم می‌رود، تاآن‌جایی آن را می‌پذیردد که با خواسته‌های خودش در تعارض نیست. یعنی رجوع سیاستگذار به علم ناشی از احتارمش به علم نیست!

اگر دولت از ساخت پتروشیمی در میانکاله کوتاه می‌آید، در اثر افزایش علم نیست؛ بلکه قدرت جامعه است که توانسته حفظ محیط زیست را بر جامعه تحمیل کند.

دانشی که نیروی اجتماعی را پشتوانه خود نداشته باشد، اثری ندارد. ترکیب دانش و نیروی اجتماعی یک قدرت نیم‌بندی را در مقابل دولت شکل داده است. پنج دهه پیش متخصصان این هشدارهای محیط زیستی را می‌دادند اما نیروی اجتماعی حامی حفظ محیط زیست وجود نداشت. امروز دو تا توله یوزپلنگ ایرانی در زیستگاه به دنیا آمدند و مردند و تبدیل به یک مسئله اجتماعی شدند. در صورتیکه ۵۰ سال پیش اگر ۵۰۰ یوزپلنگ ایرانی هم کشته می‌شد اتفاقی نمی‌افتاد.

بنابراین دانشی که پشتوانه نیروی اجتماعی، امر بازار و اقتصاد را نداشته باشد به هیچ گرفته می‌شود.

لطفا نمونه هایی از راه گشایی علوم اجتماعی در بن بست های تصمیم گیری را مرور می‌کنید؟ مصادیقی از ورودِ موفق علوم اجتماعی به حل مسائل عمومی در سایر کشورها…

وقتی می‌گوییم علوم اجتماعی شما باید اقتصاد و علوم سیاسی را هم لحاظ کنید. مثال عینی این روزها که من می‌بینم در نوشته‌های دوستان اقتصاددان که در یک دهه گذشته هم گفته‌شده بانک مرکزی روسیه است. روسیه بعد از جنگ اوکراین تحت شدیدترین تحریم ها قرار گرفته است و بعد از بحران در کریمه هم تحت تحریم قرار گرفت ولی ارزش پول ملی روسیه یعنی روبل بعد از اینکه یک بازه کوتاه‌مدت سقوط کرد به حالت اولیه‌اش برگشت.

سیاست‌های بانک مرکزی روسیه در یک دهه گذشته به شدت بر قدرتمندی دولت روسیه و حفظ ارزش پول ملی روسیه اثر داشته است و آن را به دانش اقتصادی و به کار گرفتن توصیه های علم اقتصاد در اداره کردن سیاست های پولی در سیاست های اقتصادی ربط می‌دهند. توصیه‌های اقتصاد توانست در یک بحران عظیم بعد از فروپاشی شوروی نیز، به کمک اقتصاد روسیه برود.

مجموعه مطالعاتی که علوم اجتماعی درباره نابرابری در انگلستان انجام داده نیز منجر شده به سیاست های مقابله با نابرابری در این کشور و حتی ایجاد بسیج اجتماعی حول نابرابری بوده است.

ایده آنتونی گیدنز تحت عنوان راه سوم در دولت تونی بلر نیز از نمونه های موفق مداخله علوم اجتماعی در سیاستگذاری عمومی است.

نمونه‌های زیادی از این دست وجود دارد که علوم اجتماعی در سیاستگذاری نقش داشته است. حضور متخصصان سیاست خارجی، روباط بین الملل و جامعه شناسی در اندیشکده های امریکایی مشهود است.

یکی از خروجی های مرکز توانمندسازی حکومت در دانشگاه هاروارد کتابی است که آقیا خیرخواهان به فارسی ترجمه کرده‌اند.این کتاب حاصل همکاری یک اقتصاددان، یک متخصص سیاست عمومی و یک جامعه شناس است.این ترکیب در دانشکده های سیاست عمومی هاروارد، آکسفورد و سایر دانشگاه تدریس می‌شود

کتاب «از سازمان مالیاتی مخوف تا سازمان مالیاتی محبوب» که به فارسی نیز ترجمه شده، کاربست علوم اجتماعی در اصلاح سازمان مالیاتی سوئد است. یعنی آنچه در سوئد اتفاق افتاده حاصل فیزیک و مهندسی سازه و اتم نیست، بلکه کاربست علوم اجتماعی است.

در ایران نیز بر اثر تصویب قانون مدنی دوره رضاشاه، به فرزندان مادران ایرانی که همسرشان خارجی بوده شناسنامه نمی‌دادیم. تغییر قانون با کمک متخصصان علوم اجتماعی و اندیشکده ها طی ۸ سال اتفاق افتاده است.

در سیاست‌های جمعیتی نیز علم کار خودش را کرده است اما مسئله صرفا موفقیت علم نیست، مسئله تناقضات سیاستگذار ما است.

شما در دوره‌ای مشاور وزیر نیرو بودید. تجربه تان از این دوره برای استفاده از علوم انسانی و اجتماعی در سطوح بالای وزارتخانه چیست؟

من مشاور بودم و حتما می‌دانید مشاور یعنی شخصی که مشورت می‌دهد و اختیارات آن با معاون یا حتی با یک مدیرکل متفاوت است. من در آن دوران مشاور و مسئول مرکز امور اجتماعی آب و انرژی هم بودم.

در یکی از سخت افزاری ترین وزارتخانه های ایران، مدام با این پرسش مواجه می‌شدم که در وزارتخانه ای که همه چی زمهندسی است، چه کاره هستی؟ تلاش ما این بود که نشان بدهیم اصلا آب، اجتماعی است.

من چهار سال مشاور بودم اما کماکان پاسخ‌گوی این هستم که شما رفتید یک کار غیرتخصصی انجام دادید و شما که همیشه می‌گویید کار باید دست متخصصان باشد، کاری که تخصص ندارید، پذیرفته‌اید.

مجموعه کاری را که ما در مرکز امور اجتماعی منابع آب و انرژی وزارت نیرو انجام دادیم، در گزارشی ۱۲۰ صفحه ای روی اینترنت منتشر شد. در این کتاب، برنامه ای را ارائه کردیم که اطلاع رسانی گسترده، آگاهی سازی عمومی، شکل دادن به یک عزم عمومی و سرمایه اجتماعی برای کاهش مصرف آب در یک شهر چگونه باید صورت بگیرد. همچنین برای مطالعات مردم نگاری درباره مناقشات آبی، بنیانی را طراحی کردیم.

شهریور ۱۴۰۰ این مرکز را منحل کردند. گویی تنها مشکلی که در وزارت نیرو وجود داشت مرکزی به نام امور اجتماعی بود! در حالیکه تظاهرات کشاورزان شرق اصفهان، مناقشات آب بین یزد و اصفهان و تجمعات خوزیتان نشان می‌دهد که مسئله آب، ماهیت اجتماعی دارد. اما قدرت سیاسی و قانونی نمی‌خواهد نسبت به امر اجتماعی پذیرش داشته باشد حتی اگر مسئله‌ای مثل آب باشد!

۷۰ سال سابقه مطالعات علوم اجتماعی در شبکه های آبیاری وجود دارد؛ چرا کشاورزان مشارکت نمی‌کنند؟ چرا کشاورزان الگوهای آبیاری خود را تغییر نمی‌دهند؟ چرا کشاورزان از الگوهای بهینه آبیاری را استفاده نمی‌کنند؟ پاسخ این سوالات، می‌تواند ضرورت رویکرد اجتماعی به آب را نشان دهد.

مسئله اصلی نظام تصمیم گیری و سیاستگذاری کشور را برآیند چه عواملی می‌دانید؟ فساد، تحریم و… علوم اجتماعی می‌تواند در گره گشایی و برون رفت از بن‌بست فعلی کمک کند؟

علم مثل مغز در بدن است. شما به‌تنهایی با مغزتان نمی‌توانید یک وزنه یک کیلویی را بردارید. با مغزتان تشخیص می‌دهید وزنه یک کیلویی است و چگونه باید آن را برداشت اما در نهایت از دست استفاده می‌کنید.

من جایگاه علم را در حد همان مغز می‌بینم. به گمان من سیاست و اقتصاد، عضله است. علم در ترکیب با حکومت و بازار می‌تواند گره ها را باز کند. به همین خاطر تعداد مقالاتی که دانشمندان ایرانی می‌نویسند اگر به شماره یک جهان هم برسند، تا وقتی بازار و حکومت کیفیت نداشته باشند، موجب بهبود وضعیت نمی‌شوند.

استیون هاوکینگ یک مغز عجیب فیزیکی با توانایی‌های زیاد با بدنی معلول داشت. اگر این تجهیزات پیشرفته نبود که از طریق آن‌ها با بیرون ارتباط بگیرد، مغز او هیچ کاربردی نداشت. بنابراین مغز بدون فناوری، اقتصاد و قدرت سیاسی، نمی‌تواند کاری از پیش ببرد. حکمرانی متوازن ترکیبی از این سه تاست.

به نظر شما الان برای مداخله علوم اجتماعی در سیاستگذاری ها دیر نیست؟

حتی همین الان هم مقاومت است. یعنی آنچه که سبب می‌شود دیر شود منطق این علوم نیس،. مقاومت‌هایی است که به مداخله این علوم وجود دارد. زمان عنصر تعیین کننده‌ای است اما اگر عناصر اجتماعی تن به عقلانیت بدهند هنوز فضا وجود دارد و نمی‌توان گفت دیگر علوم انسانی و اجتماعی به کار ما نمی‌آید.

اخبار

اخبار و رویدادهای اندیشکده‌های ایران را در این صفحه دنبال کنید. مشاهده سایر اخبار

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا