اخبارمصاحبه اختصاصی

بررسی مسائل حاکمیت در سال ۱۴۰۱؛ اهمال اندیشکده ها

مهدی خراتیان، ریشه سردرگمی شبه اندیشکده های ایرانی را کاستی‌های فاحش در حوزه اندیشه سیاسی، نظریه حکمرانی و استراتژی بزرگ می‌داند.

مهدی خراتیان، مدیر اندیشکده احیای سیاست، یک بوتستراپر واقعی (bootstrapper) در فضای تحلیل سیاستی فارسی است. تاکید وی بر ابعاد متعدد تحلیل با تکیه بر منابع اصلی است و دلیل اصلی بی‌اثر بودنِ راه‌حل‌های اندیشکده‌ای بر مسائل حاکمیت را تحلیل‌های تک‌بعدی و غیرجامع‌نگر می‌داند. خراتیان در این گفت‌وگو وجوه غفلت اندیشکده‌ها در مسائل سال ۱۴۰۱ را نشان می‌دهد.

غفلت‌ها و اهمال‌های اندیشکده ها از منظری کلی به یک چرخه معیوب مربوط است: از یک سو «فقر در حوزه اندیشه سیاسی»، چشم‌انداز حل مسئله در اندیشکده ها را دچار خدشه کرده است؛ از سوی دیگر «فقر تحلیل دسته اول و جامع» در اندیشکده‌ها، کارایی راه‌حل‌های سیاستی پیشنهادی را با نقصان‌های جدی مواجه کرده است.

از نظر خراتیان چرخه «اندیشه تا سیاست» دارای لایه‌های سه‌گانه «فلسفه سیاسی»، «پارادایم سیاستی» و «سیاستگذاری» است؛ که اندیشکده ها در هر سه سطح دچار ضعف در عملکرد هستند.


وقتی تحلیل‌های شما در فضای توییتر فارسی را دنبال می‌کنیم، یک تاکید همیشگی روی یک سیاست کلی منسجم مدام به چشم می‌خورد؛ که چشم‌انداز حرکت کشور را در عرصه‌های متعددِ اقتصادی، سیاست خارجی و فرهنگی مشخص می‌کند. که اندیشکده‌ها هم در اتحاد با این سیاست کلی است که می‌توانند نقش‌آفرینی موثر و مثبت داشته باشند. این سیاست کجا باید ساخته شود و نقش اندیشکده‌ها در ساخت آن چیست؟

ما یک رژیم سیاسی به نام جمهوری اسلامی داریم که امکان خوانش‌های مختلف از اسناد اساسی آن (در راس آن قانون اساسی) در حوزه‌های سیاست داخلی و خارجی وجود دارد که البته این خوانش‌ها باید متناسب با شرایط روز و تحولات محیطی دائما بروزرسانی می‌شدند. خود این بروزرسانی هم در لایه‌های اندیشه و فلسفه سیاسی، پارادایم‌های سیاستی و در نهایت بسته‌های سیاستی و در یک فرایند رفت‌وبرگشتی میان نظر و عمل می‌بایست انجام می‌شد.

در ابتدای تاسیس نظام سیاسی جمهوری اسلامی تصور اولیه این بوده است که دستگاه‌های حکومتی، نهادهای وابسته به رهبری و مجموعه ریاست جمهوری توان این بروزرسانی را دارند؛ اما به مرور زمان و با گذر تحولات متوجه شدیم که این ظرفیت و توان وجود ندارد. بنابراین ایده استخدام مشاورانی که این بروزرسانی را ممکن کنند بتدریج در سطوح میانی و فوقانی حاکمیت ایجاد شد. کار این مشاوران ایجاد گفتمان‌هایی ناظر بر مباحث حکمرانی و سیاست خارجی است که توان جمهوری اسلامی را در حوزه سیاستگذاری با پشتوانه اندیشه سیاسی و پاردایم‌های سیاستی روزآمد تقویت کنند. از دل اندیشه سیاسی، باید اولویت‌های ارزشی و نگاه ما به ارزش‌هایی چون استقلال، عدالت، آزادی و چگونگی تمرکز قدرت سیاسی داخل کشور و نحوه تعامل ایران با جهان پیرامون مشخص می‌شد. و در ادامه معلوم می‌شد که پارادایم‌های سیاستی (policy paradigm) ایران در قبال کشورهای حوزه آسیای میانه، قفقاز، افغانستان و در سطح فرامنطقه‌ای در قبال کشورهایی چون امریکا و چین چیست. اما ما متاسفانه در انواع لایه‌های بروزرسانی دچار نقص هستیم. در وهله نخست ما فاقد یک ایدئولوژی روشن و در وهله دوم فاقد یک «استراتژی بزرگ» جامع و منسجم هستیم. و این‌ها به دلیل خلاهای فاحش تئوریکی است که در حوزه اندیشه و فلسفه سیاسی گرفتار آن هستیم. این انسجام‌بخشی‌ها و بروزرسانی‌ها قطعا کار اندیشکده‌هاست و تجربه دنیا نشان داده است که لایه مربوط به سطح فلسفه، اندیشه سیاسی و استراتژی بزرگ بر عهده دانشگاه‌ها و اندیشکده‌های آکادمیک است؛ لایه مربوط به پارادایم‌های سیاستی توسط ترکیبی از اندیشکده‌های آکادمیک و مشورتی انجام می‌شود و لایه آخر که لایه سیاست‌گذاری است بیشتر بر عهده اندیشکده‌های مشاوره‌ای است، اگرچه سایر انواع اندیشکده‌ها هم در این لایه سهم دارند.

برای مصداقی‌شدن بحث، شاید یک مثال از مراحل این بروزرسانی کمک کند.

ببینید مثلا در طی چند سال اخیر مسئله «رقابت استراتژیک» میان چین و ایالات متحده به تدریج درحال تغییر فضای بین‌المللی بوده است و بعد از جنگ اوکراین و انتشار سند ۲۰۲۲ امنیت ملی آمریکا می‌توان صراحتا از آغاز یک «جنگ سرد جدید» میان چین و آمریکا سخن گفت. اگر بخواهیم از منظر آمریکا به این مسئله نگاه کنیم، آمریکا خود را مدعی بسط ارزش‌های لیبرال در جهان می‌داند و مادامی‌که چین در چارچوب نظم تعریف‌شده توسط آمریکا به بازی در نظام بین‌الملل می‌پرداخت مشکل خاصی وجود نداشت. اما از زمانی که آمریکا احساس کرد چین در حال به‌چالش‌کشیدن نظم آمریکایی است، از آنجا که در لایه فلسفه و اندیشه سیاسی آمریکایی تعارضاتی را احساس کرد به سرعت در استراتژی بزرگ خود و همچنین پارادایم سیاستی خود نسبت به چین بازنگری کرد که اولین نشانه‌های جدی آن در بخش  نتیجه‌گیری سند امنیت ملی ۲۰۱۵ قابل مشاهده است و در سندهای ۲۰۱۷ و ۲۰۲۲ نیز مسئله مهار چین محوریت می‌یابد تا جاییکه سند ۲۰۲۲ را می‌توان به نوعی مانیفست جنگ سرد جدید دانست. بنابراین اسنادی که تنظیم می‌شوند، در راستای یک فهم اندیشه‌ای ایدئولوژیک (ایدئولوژی به معنای منفی آن منظور نیست) و یک استراتژی بزرگ قرار دارند و پاردایم‌های سیاستی در قبال چین و سایر کشورها را در همان امتداد صورت‌بندی می‌کنند.

اما در ایران، امکان چنین بازشناختی در سیر «اندیشه تا سیاست‌گذاری‌» وجود ندارد. به طور مثال در ظاهر می‌گوییم که با اسرائیل تخاصم مبنایی داریم اما از آنجاکه اسرائیل‌پژوهی دقیقی نداریم درباره تحولات مهمی که در نحوه کنش اسرائیل در قبال ایران در چند سال اخیر به وجود آمده است دستمان خالیست و در نتیجه بررسی جمع سیاست‌های ما در قبال اسرائیل در حوزه‌های اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی، هیچ بروزرسانی جدی و اساسی را نشان نمی‌دهد. 

اندیشکده‌ها از تاسیس تا کنون، چقدر توانسته‌اند در این سه لایه حرکت کنند و مبانی فلسفی را به سیاست‌های کاربردی تبدیل کنند؟

به تعبیر من شبه‌اندیشکده‌های ایرانی (چون معتقدم ما در ایران هنوز اندیشکده به معنای اصولی آن نداریم) در حال عمل‌کردن و مشورت‌دادن هستند اما خروجی‌های آن‌ها نشان می‌دهد که به‌شدت زیر فشار توصیه و تجویز قرار دارند و فرصت پیدا نمی‌کنند روی مبانی کار کنند و در نتیجه تجویزهای آن‌ها معمولا ‌کم‌مایه، سطحی و دم‌دستی از آب درمی‌آید.

با توجه به گرایش مشترک و هم‌سویی کنونی بین اندیشکده‌ها و دولت سیزدهم، اگر بخواهیم شش مسئله اساسی حاکمیت را که نیازمند مداخله جدی اندیشکده‌هاست، نام ببرید؛ به چه مواردی می‌رسیم؟

انتخاب کردن دشوار است اما اگر مجبور به انتخاب باشیم شاید شش مسئله اساسی حاکمیت از نظر من، «جراحی اقتصادی و عوارض آن»، «مذاکرات هسته‌ای»، «پرونده چین»، «پرونده اسرائیل»، «ناآرامی‌های ایران» و «طرح صیانت» باشند؛ که در اندیشکده‌ها حرف جدی درباره این شش مسئله یا تولید نشده یا کمتر تولید شده است. یعنی در حوزه policy impact و public impact تاثیری که منجر به گفتمانی (discourse) شود که بوی ابتکار عمل و تحول بدهد، از اندیشکده‌ها دیده نشده است.

این بی‌تاثیری را ناشی از چه می‌بینید؟

از یک طرف ما در اندیشکده‌ها یک فقر مالی داریم که منجر به فقر اندیشه‌ای نیز شده است؛ یعنی فرصت کارهای بنیادین از اندیشکده‌ها گرفته شده و آنها ناگزیرند برای گذران امور خود از مطالعات بنیادین فاصله بگیرند. اما این مسئله دلیل مهم‌تری هم دارد و آن این است که به دلیل سیطره تفکرات پوزیتیویستی بر اندیشکده‌های ما، اصولا جایگاه تفکر انتقادی و لزوم بروزرسانی پارادایم‌های کهنه برای آن‌ها جا نیفتاده است.

با توجه به اینکه برخی از اندیشکده‌ها مثل مرکز پژوهش‌های مجلس ردیف بودجه مشخص دارند، می‌بینیم که حاکمیت حتی در مواردی که هزینه می‌کند برایش فکر شود، اعتنایی به آن نمی‌کند. به طور مثال در طرح صیانت، رئیس مرکز پژوهش‌های مجلس طی دو مرحله جلوی این طرح ایستاد، اما در عمل و اکنون مفادی از طرح و محدودسازی اینترنت در حال اجراست.

البته مرکز پژوهش‌های مجلس اندیشکده نیست و حتی اگر فضای اندیشکده‌ای در کشور به بلوغ برسد باز هم به دلیل ماهیت دولتی خود نمی‌تواند اندیشکده باشد چون از حیث حقوقی کاملا وابسته به دولت است. واقعیت این است که موسساتی از این دست که بودجه دولتی دارند، بسط ید بسیار اندکی در نقد ساختارهای قدرت دارند چون اساسا خودشان به عنوان بخشی از ساخت قدرت موجود تعریف می‌شوند. بنابراین اسناد سیاستی تولیدشده توسط این موسسات کمتر می‌تواند منشا تحولات بنیادین شود؛ چراکه با تغییر و تحولات مدیریتی، تحت تاثیر گرایش‌های سیاسی مدیران خود به سرعت تغییر موضع می‌دهند. همین طرح صیانت در زمان ریاست قبلی به جریان افتاد و در زمان ریاست فعلی با آن مخالفت شد!

درباره طرح صیانت، چه رویکرد و نقطه ورودی را کار اندیشکده‌ای (در مقابل کار سیاسی) می‌دانید؟

ببینید در مورد نقد طرح صیانت و آثار سوء آن بر اقتصاد و سیاست کشور اقدامات زیادی انجام شد که برخی از آن‌ها ارزنده بودند. اما کمتر مشاهده شد (یا حداقل من ندیدم) که از منظر مباحث اساسی حکمرانی به این مسئله پرداخته شود. برای مثال، اگر حضور ذهن داشته باشید بنده در یکی از صحبت‌هایی که در «برنامه رادیویی با اندیشه‌ورزان» داشتم ناظر به نقد طرح صیانت بحث فراحکمرانی (meta governance) را مطرح کردم و گفتم که از منظر فراحکمرانی باید بین مودهای مختلف حکمرانی شامل حکمرانی بازار، حکمرانی دولتی و حکمرانی شبکه‌ای نوعی تعادل برقرار باشد و دست‌کاری در هر بخش، بدون ملاحظه سایر بخش‌ها موجب برهم‌خوردن نظم و تعادل سیستم می‌شود. به دلیل فقدان تئوری در حوزه حکمرانی، طراحان طرح صیانت صرفا بر بعد حکمرانی دولتی این طرح و استفاده از ابزارهای سخت و قانونی متمرکز شدند و همین امر باعث شد که دو مود دیگر حکمرانی آسیب ببینند و در نتیجه بخش خصوصی و جامعه مدنی نسبت به این طرح مقاومت و واکنش منفی بسیاری داشته باشند. نتیجه این مقاومت این می‌شود که جامعه به جای همراهی با این طرح به دنبال اخته‌کردن آن می‌رود و از طرقی چون فیلترشکن‌ها آن را دور می‌زند و حتی به شدت مترصد است که از طریق فناوری‌های نوظهوری چون استارلینک معادلات صحنه را به طور کلی عوض کند.

انتظار از اندیشکده‌ها این است که اولا در مباحث حکمرانی این مسئله عمیق‌تر بحث کنند و صرفا در لایه تبیین فکت‌ها (مثل ضررهای اقتصادی اپراتورها، استارتاپ‌ها و مهاجرت نخبگان حوزه آی‌تی) باقی نمانند و مسئله را به لایه عمیق‌تر تئوریک هم ببرند. در مورد جامعه شبکه‌ای حرف بزنند. در مورد مفاهیمی چون emergence و کنترل‌ناپذیر بودن آن صحبت کنند. این را نشان دهند که تصمیمات چکشی امروز چطور در بلندمدت به تضعیف اقتدار وزارت ارتباطات و حکمرانی ICT منجر می‌شود. یعنی وقتی تصمیمات شما مبتنی بر این است که سرویس‌های وزارت ارتباطات مسیر اطلاع‌رسانی و ارتباطات روزمره افراد را سد کند، حتما جایگزین خارجی آن را تقویت می‌کنید. این فرآیند باعث بی‌اثرشدن حکمرانی شما در این عرصه می‌شود. در ادامه تضعیف حکمرانی شبکه‌ای و حکمرانی فضای مجازی، حکمرانی فرهنگی جامعه را نیز از دست می‌دهید. بنابراین می‌بینید که حاکمیت با کنترل سخت‌افزاری، خود را از کنترل فرهنگی جامعه نیز ساقط کرده است. همچنین در مورد روندهای فناوری این حوزه بیشتر حرف بزنند و نشان دهند که چه پارادایم‌شیفت‌هایی در حوزه فناوری انتظار ما را می‌کشد.

در صورتی‌که اندیشکده‌ها ایرادات فنی و حقوقی طرح صیانت را برجسته کردند.

البته این ایراد نیست، بالاخره این مباحث باید طرح شود اما به هر حال از اندیشکده ها انتظار می‌رود جامع‌تر و جهان‌شمول‌تر فکر کنند و در عین حال درون‌سیستمی و با زبان سیستم حرف بزنند. اما حرف من این است که اندیشکده ها باید مسئولان را متوجه این امر می‌کردند که مسئله کشور، اینترنت نیست. بلکه محتوای رسانه‌ای است. این، محتواست که مرجعیت و اقتدار شما را پابرجا نگه می‌دارد. وضعیت فعلی محتوا و رسانه طوری است که پیش‌بینی می‌کنم در آینده‌ای نه چندان دور که امکان دسترسی مردم عادی به زیرساخت‌های اینترنت خارجی فراهم شود، با ایجاد بسترهای فیلم‌سازی متعدد موجود (مثل نتفلیکس)، شاهد مهاجرت گسترده هنرپیشه‌ها، نویسنده‌ها و کارگردانان ایرانی باشیم.

در مورد بعدی و مسئله جراحی اقتصادی، کم‌کاری اندیشکده‌ها چه بود؟

ساده بگویم اندیشکده‌ها مسئله جراحی اقتصادی را خیلی تکنوکراتیک دیدند. شما را ارجاع می‌دهم به آخرین جنجالی که حول یارانه آرد صورت گرفت: گم‌شدن روزانه پنجاه میلیون قرص نان لواش در نانوایی‌ها! از این خبط فاحش فنی – که طبق محاسبات اقتصادی کاملا قابل پیش‌بینی بود و افراد زیادی در مورد احتمال قاچاق آرد سنتی به بخش صنعتی اخطار کرده بودند – که بگذریم، این امر لحاظ نشد که امر نان بیش از آنکه امری اقتصادی باشد، امری سیاسی است و با دستگاه کارت‌خوان نمی‌توان به سیستم آرد و نان کشور نظم بخشید!

دومین مسئله، مربوط به زمان نامناسبی است که دوستان ما برای جراحی اقتصادی انتخاب کردند. یک جامعه ملتهب، آستانه تحمل پایینی دارد و طبعا ایجاد ناامنی می‌کند. مورد متروپل نشان داد که در وضعیت التهاب جامعه، سلول‌های عملیاتی سازمان‌دهی‌شده توسط سرویس‌های اطلاعاتی خارجی به‌راحتی وارد عمل می‌شوند و ایجاد آشوب می‌کنند و این مسئله در پرونده نان هم کاملا نمود داشت. اجرای این طرح با آن ابعاد فنی ناقص که به ایجاد آشوب در میانه مذاکرات هسته‌ای انجامید، یکی از خبط‌های فاحشی بود که متاسفانه اتفاق افتاد.

آسیب کار اندیشکده‌ای در مسئله مذاکرات هسته‌ای را چطور می‌بینید؟

برجام و مذاکرات هسته‌ای نیازمند تحلیل روابط قدرت جهانی و مناسبات سیاسی است، اما تحلیل‌های فنی، تک‌خطی، غیرجامع‌نگر و فنی‌زده ما را در این حوزه زمین زده است. آن‌ها که در موضع مخالف برجام بودند بدون محاسبه ابعاد اطلاعاتی امنیتی و مسائل حکمرانی در شیپور رئالیسم دمیدند و از تحلیل‌های اقتصادی و مباحث نرم غفلت کردند. از سوی دیگر موافقان سینه‌چاک برجام با استدلال دورکردن سایه جنگ، کلیدواژه «مذاکره خوب» را شبیه آرزو به کار بردند و کار جدی اندیشکده‌ای حول آن صورت ندادند.

یک تحقیق جامع پیرامون برجام، نیازمند تحلیل انبوهی از پارامترهای سیاسی و اقتصادی است؛ از بحث روابط چین و آمریکا تا معادلات بازار انرژی و وضعیت اروپا و آمریکای پس از جنگ اوکراین تا تحولات درون حزب جمهوری‌خواه و تصمیمات فدرال‌رزرو برای مهار تورم امریکا و انتخابات امریکا، نقش عربستان یا اسرائیل و غیره، همگی در این پرونده مهم نقش و وزنی داشتند. من موافق مشروط برجام هستم و معتقدم برجام بسان بچه معلولی است که خواسته یا ناخواسته به دنیا آمده است. و متاسفانه عد‌ه‌ای به جای تلاش برای جبران نقائص آن نظیر بهبود وضعیت پرونده چین و توانمندسازی دستگاه‌های اطلاعاتی کشور تمام توان خود را مصروف انکار آن کردند.

زمزمه‌های شکست برجام، نوعی از تحلیل‌ها را با کلیدواژه «چرخش به شرق» در اندیشکده‌ها شکل داد. با توجه به مقاومت اجتماعی و هیاهویی که حول این تحلیل و قرارداد بیست‌ساله ایران و چین ایجاد شد، به نظر می‌رسد پرونده چین از حساسیت بالایی برای حاکمیت برخوردار بوده است. در پرونده چین، آن سیاست جامعی که انتظار می‌رفت اندیشکده‌ها مقابل حاکمیت بگذارند، حاوی چه تحلیل‌هایی است؟

 این نگاه که غرب در حال افول و شرق در حال ظهور است و جنگ اوکراین طلیعه‌ای از نظم نوین جهانی پیرامون چین است، همان تحلیل تک‌خطی و غلطی بود که اندیشکده‌ها هم به آن دامن زدند. در تحلیل پدیده چین باید در نظر داشت که چین و امریکا هم در لایه‌های متعدد نظام سرمایه‌داری همکاری می‌کنند و هم جنگ ایدئولوژیک و اقتصادی و سیاسی دارند و یکدیگر را هدف قرار می‌دهند. این، پیچیدگی جنگ سرد نوینی است که در آن قرار گرفته‌ایم. این تصور که صرفا با یک تفاهم‌نامه ۲۰ صفحه‌ای چین حاضر به سرمایه‌گذاری در ایران و پشت‌کردن به مزایای همکاری/رقابت با امریکا می‌شود، خام‌اندیشی بزرگی است.

اندیشکده های ایرانی می‌توانستند به جای تکرار شعارگونه چرخش به شرق، ابعاد متعدد پدیده چین را به شکلی تخصصی باز کنند و راه تصمیم‌گیری حاکمیت را هموار و روشن کنند. مطالعات چین، نظام حکمرانی آن و تعاملات نظامی، سیاسی و اطلاعاتی آن در ایران به شکل جدی وجود ندارد و برخی اندیشکده‌های ایرانی نیز دچار نوعی ایدئولوژی‌زدگی درباره نگاه به شرق و چین هستند.

قرارداد ایران و چین، برای عملیاتی‌شدن و بهره‌برداری اقتصادی، سیاسی و حتی ایدئولوژیک از آن نیازمند مستندات هزاران صفحه‌ای درباره امکانات موجود همکاری میان ایران و چین شامل نفت، گاز، پتروشیمی، حمل و نقل و ترانزیت، مسکن و غیره است که ایران بتواند بر مبنای آن سناریوی همکاری به چین پیشنهاد بدهد. این‌طور نیست که چون منابعی در اختیار ایران است و بی‌توجه به تحولات و معادلات منطقه‌ای و جهانی، ایران بتواند چین را به متحد جدی خود تبدیل کند. اندیشکده‌ها می‌توانستند چین را به عنوان برگ برنده ایران در برجام معرفی کنند، نه جایگزین برجام؛ که متاسفانه در این جهت هیچ کار جدی انجام ندادند.

بنابراین پکن اسرائیل را به عنوان یکی ارکان نفوذ منطقه‌ای خود انتخاب می‌کند. اهمال اندیشکده‌ها در پرونده اسرائیل چیست؟

مسئله اسرائیل خیلی فراتر است. ما در جنگ اطلاعاتی به اسرائیل باخته‌ایم. شعار سیاسی ما نابودی اسرائیل و احقاق حقوق فلسطینیان است؛ اما در سطوح متعدد فلسفه سیاسی تا اقدام سیاسی، متخصص اسرائیل تربیت نکرده‌ایم. ما عمیقا به مطالعات تخصصی غیرایدئولوژیک درباره اسرائیل نیاز داشتیم که بر اساس جامعه‌شناسی اسرائیل، مطالعه معادلات اقتصادی اسرائیل و درک نظام سیاسی اسرائیل چالش‌های درونی آن را به ما نشان دهد. همچنین در یک تحلیل عمیق در قالب یک کلان نظریه به ما نشان دهد که اسرائیل چطور یک شبکه‌ قدرت وسیع را اطراف ایران شکل داده است و ستاره‌هایی چون علی‌اف، اردوغان، محمدبن‌سلمان و محمدبن‌زاید را در مدار خود قرار داده و موازنه را به نفع خود تدریجا تغییر داده است.

پس از دولت نهم و برجسته‌شدن پرونده هسته‌ای ایران یک پارادایم‌شیفت در خاورمیانه اتفاق افتاد که اعراب و اسرائیل را حول محور ترس از ایران به یکدیگر نزدیک کرد و منجر به پیمان ابراهیم شد. دستگاه تحلیل ما که اندیشکده‌ها بخشی از آن هستند نفوذ اسرائیل در منطقه را صرفا امنیتی و نظامی می‌بیند؛ درحالی‌که این نفوذ وجوه سیاسی، اقتصادی و اطلاعاتی نیز داشته است. وقتی اقدامات رسانه‌ای، اطلاعاتی، اقتصادی و سیاسی اسرائیل در تحلیل کلان ما غائب است، تغییر موازنه منطقه به نفع اسرائیل نیز درک نمی‌شود. این موازنه به ضرر ماست و کمتر اندیشکده‌ای به آن واکنش جدی نشان می‌دهد.

درست است که اسرائیل آبستن مسائل بسیاری درون خودش است، اما نتیجه تحرکات آن در منطقه منجر به اتفاقات بسیاری بر علیه امنیت ما شده است: از افزایش قدرت گروه‌های مسلح تروریستی تا تشکیل یک جبهه منسجم رسانه‌ای علیه ایران شامل ایران‌اینترنشنال، منوتو و العربیه و ایندیپندنت و غیره. در ایران کل این فعالیت رسانه‌ای را به سعودی منتسب می‌کنند، درحالیکه فکر و تئوری این کارها از سرویس اطلاعاتی اسرائیل نشات می‌گیرد و با هدف ایجاد ناآرامی در ایران انجام می‌شود.

بحث ناآرامی‌ها و اعتراضات اخیر چه غفلت‌هایی در کار اندیشکده‌های مرتبط را نشان می‌دهد؟

این جریانات، بعد اعتراضی و اغتشاشی توامان داشت. این اتفاقات هم ابعاد جامعه‌شناختی داشت، هم ابعاد امنیتی داشت و هم ابعاد اقتصادی و رسانه‌ای و … که هریک باید در جای خود تحلیل شوند. در بعد جامعه‌شناختی گسل‌های قومیتی، جنسیتی، نسلی، حاکمیت-نخبگان، مذهبی (شیعه-سنی)، سنت-مدرنیته و طبقاتی باید مورد توجه باشند و وزن هریک مشخص شود. تمرکز صرف بر یکی از این ابعاد جامعه‌شناختی یا مسئله را صرفا جامعه‌شناختی‌دیدن یکی از خبط‌های فاحش متفکران و اندیشه‌ورزان ما در این حوزه بود. این مسئله ابعاد امنیت بسیار جدی داشت و می‌توان در باره این بعد آن مطالب بسیاری نوشت، از نقش پلن B (مابه‌ازای برجام برای مهار ایران) تا نقش سرویس‌های اطلاعاتی اسرائیل، سعودی و سازمان مجاهدین خلق تا نقش برجسته رسانه‌ها: همچنین در این اتفاقات کمپین‌سازی‌های وسیع رسانه‌ای در جهت نابودی برندهای ایرانی با هدف ضربه‌زدن به اقتصاد ایران انجام شد که اغلب این‌ها در تحلیل‌های موجود غائب بودند.

اگر بخواهیم یک جمع‌بندی از صحبت شما داشته باشیم، این صورت‌بندی درست است که فقر فاحش درحوزه اندیشه سیاسی و نظریه حکمرانی و استراتژی بزرگ، چشم‌انداز حل مسائل مهم ملی توسط اندیشکده‌ها را مبهم کرده است؟

بله همینطور است. این مسئله منتهی به وضعیتی شده است که شبه اندیشکده ها نتوانند برای مسائل کلانی که حاکمیت با آن‌ها درگیر هستند، تعیین تکلیف کنند. مسئله در لایه پایین‌تر به خود مجموعه‌ها برمی‌گردد که فقدان اندیشه سیاسی و فلسفه سیاسی در آن‌ها منجر به ناتوانی در مفصل‌بندی پارادایم‌های سیاستی کارآمد شده است. علاوه بر این شبه‌اندیشکده‌های ما به ضعف جامع‌نگری، روش‌مندی و تفکر فرارشته‌ای نیز دچار هستند. از سوی دیگر کمبود مهارت‌هایی چون تسلط به زبان اصلی حوزه فعالیت نیز موجب شده است به جای رجوع به منابع دسته اول به منابع فارسی یا دست دوم بسنده کنند. در نتیجه اندیشکده ها هم از حیث اطلاعات ورودی و هم از حیث دستگاه تحلیلی دچار مشکل هستند و همین معضل است که باعث می‌شود در مسائل پیش‌گفته نتوانند حاکمیت را از بحران‌های موجود نجات دهند.

و به عنوان سوال آخر به نظر شما کدام مجموعه‌ها در سال ۱۴۰۱ شکلی نزدیک به الگوی فعالیت اندیشکده‌ای را نشان دادند؟

یکی از مشکلات ما این است که بچه‌های ما عمومی فعالیت می‌کنند و نهادی نیستند.

میان فعالیت‌های فردی، کدام افراد را به عنوان الگوی مطلوب فعالیت اندیشه‌ورزی معرفی می‌کنید؟

مبنای تاثیرگذاری از نظر من فعالیت‌هایی است که موثر بر گفتمان عمومی جامعه و اثربخش در ذهنیت و گفتمان سیاسیون باشد. ممکن است خارج از دایره فهم و افق دید بنده نیز افرادی در حال فعالیت و اثربخشی باشند که توفیق شناخت ارج آن‌ها را نداشته‌ام. پیشاپیش از اینکه احتمالا نام افرادی را هم فراموش کرده‌ام، از ایشان عذر می‌خواهم. با این مقدمه دکتر بیژن عبدالکریمی را با وجود اختلاف‌نظرهایی که با ایشان دارم، در لایه فلسفه سیاسی موثر می‌دانم؛ که تلاش می‌کنند مسائل روز ایران را به زبان فلسفی و سپس به زبان قابل فهم برای جامعه تبدیل و تبیین کنند. در حوزه جامعه‌شناسی برای تلاش آقای دکتر محمد فاضلی جهت فهم و تحلیل مسائل جامعه احترام قائلم. همچنین آقای روح‌اله هنرور و آقای پرویز امینی را در حوزه جامعه شناسی موثر می‌دانم. در حوزه روابط بین‌الملل آقای دکتر نادر نوربخش در حوزه اروپا؛ در حوزه سیاستگذاری آب آقای دکتر حجت میان‌آبادی؛ در حوزه اسرائیل آقای دکتر منصور براتی، دکتر علی عبدی، دکتر هادی معصومی زارع؛ در حوزه شامات و منطقه خاورمیانه آقای دکتر علیرضا مجیدی و آقای علی صمدزاده؛ در حوزه چین آقای دکتر حامد وفایی؛ در حوزه مسائل مالی حکمرانی و تحریم آقای دکتر مجید شاکری؛ در حوزه اقتصاد داخلی آقای دکتر حسین درودیان؛ در حوزه اقتصاد سیاسی آقای دکتر محسن یزدان‌پناه؛ در حوزه سیاستگذاری انرژی آقای دکتر حبیب اله ظفریان و آقای عبداله باباخانی را توانمند و موثر می‌دانم. در حوزه مسائل مربوط به حکمرانی نیز هنوز فردی را که مسلط به نظریه‌های حکمرانی باشد و بتوانم به آن اعتماد کنم، نمی‌شناسم.

به طور کلی آکادمیسین‌های توانمندی داریم که مقاله‌های خوبی تولید می‌کنند؛ اما افرادی که نام بردم توانسته‌اند لایه‌های آکادمیک را بشکافند و وارد گود سیاست پژوهی و سیاست‌گذاری شوند. این افراد به کنشگری اجتماعی و سیاسی روی آورده‌اند و هزینه‌های آن را نیز می‌پردازند.

اخبار

اخبار و رویدادهای اندیشکده‌های ایران را در این صفحه دنبال کنید. مشاهده سایر اخبار

نوشته های مشابه

یک دیدگاه

  1. واقعا کشوری که یک ایدئولوگ در قد و قامت تمدن، معرفی کرد، یک انقلاب با زمین بازی جدید معرفی کرد، اما خواص این انقلاب و نه رهبر، هنوز گرفتار شناخت این انقلابند، بسی جای خالی اندیشکده‌های سخت کوش، خالیست…
    نه صرفا ایدئولوژی یا دستوری، فکر می‌کنم آنچنان سخت‌کوشی در اندیشکده‌ها، لحاظ نشده…وگرنه توی خلاء که نمی‌توان انگیزه‌ای داشت…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا