دانشنامهسیاستگذاری

قدرت

تعریف

قدرت از لحاظ لغوی به معنی توانایی و توانمندی است که مقداری از تاثیر بالقوه یا بالفعل یک فرد یا یک شی بر افراد یا اشیا دیگر را نشان می‌دهد. قدرت در فرهنگ ‏های عربی ‏زبان، در اصل از ماده «قدر» به معنای «ظرفیت واقعی و حد نهایی و کامل هر چیز» گرفته شده است.

از دید برخی از اندیشمندان سیاسی قدرت جزء زندگی سیاسی است و بدون درک درستی از قدرت نمی توان سیاست را فهمید.

به زعم ریمون آرون قدرت توانمندی برای عملی ساختن یا نابود کردن است. وقتی افراد قدرت خود را در رابطه با دیگران عملی کردند، مفهوم سیاسی قدرت درک می شود. به نظر آر. جی تونی جامعه شناس آمریکائی قدرت را می توان به عنوان ظرفیت یک فرد یا گروهی از افراد در جهت تعدیل رفتار دیگر افراد یا گروه ها در جهت هدفی که خود می خواهند دانست. در هر دو تعریف تاکید بر ظرفیت و توانمندی است.

مورگانتا به وضوح قدرت را رابطه روانی می داند که در آن افراد کنترل خود را بر ذهن و عمل دیگران برقرار می کنند. پس قدرت سیاسی یک رابطه روانی است بین کسانی که آن را اعمال می کنند و کسانی که بر آن ها قدرت اعمال می شود.

قدرت در علوم اجتماعی و علوم سیاسی کلیدی ترین مفهوم است. برتراند راسل معتقد است قدرت را می توان به معنی پدید آوردن آثار مطلوب تعریف کرد. پس قدرت مفهومی است کمی. راسل مقوله قدرت را در علوم اجتماعی مانند انرژی در فیزیک می داند. از نظر او فهم درست علوم اجتماعی در گرو تبیین و فهم صحیح قدرت است. قوانین علم حرکات جامعه قوانینی هستند که فقط بر حسب قدرت قابل تبیین اند، نه بر حسب این یا آن شکل از قدرت. قدرت مانند انرژی باید مدام در حال تبدیل از یک صورت به صورت دیگر در نظر گرفته شود و وظیفه علوم اجتماعی این است که قوانین این تبدیلات را جستجو نماید.

هانا آرنت می گوید قدرت توانائی آدمی برای عمل، در هماهنگی با گروه است. پس قدرت هرگز خاصیت فرد نیست بلکه به گروه تعلق می گیرد و تنها تا زمانی وجود خواهد داشت که در عمل افراد گروه با هم باشند.

فوکو در خصوص مفهوم قدرت، درک سلسله مراتبی ساده را رد می کند و معتقد است قدرت یک مفهوم ساده ابلاغی از بالا به پایین و دستوری نیست، بلکه در شبکه ای از روابط در هم پیچیده، ساری و جاری است. همان چیزی که ساختار جامعه را تعیین و آن را مشروع می کند. قدرت در این مفهوم ریشه در لایه های مختلف تعاملات اجتماعی و زبانی (مفاهیم) دارد. در اندیشه فوکو «مسئله قدرت» در همه جا جاری است، در نسبت ها و اهمیت یافتن مناسبت ها، در روابط و تعاملات زبانی و کلامی میان افراد، طبقات و گروه های اجتماعی که به روش ها و منش های گوناگون ابراز می شود.

تفاوت قدرت و اقتدار

اقتدار نیز مانند قدرت، وسیله رهبری دیگران است اما برخلاف قدرت پایه آن زور یا مجازات نیست. قدرت در مرحله تصمیم گیری و صدور فرمان به کار می آید درحالی که اقتدار زمانی آشکار می شود که تصمیم گرفته شده و فرمان صادر شده باشد.

اقتدار معمولاً بر مقبولیت و رضایتمندی همگانی مردم مبتنی است در حالی که قدرت معمولاً از زور و فشار در پیشبرد اهداف خود استفاده می کند.

اقتدار معمولاً پس از فرمان دادن نمایان گر می شود در حالی که قدرتمندان قبل از فرمان دادن باید قدرت خود را به اثبات برسانند.

قدرت به معنای توانایی انجام کار است اما اقتدار به معنای حق فرمان راندن آمده است.

اقتدار یک حکومت معمولاً مبتنی بر هنجارهای حاکم بر آن جامعه است درحالی که قدرت معمولاً در تضاد با هنجارها شکل می گیرد.

اقتدار، معمولاً با تمکین و پذیرش اوامر همراه است در حالی که قدرت با اجبار در قبول اوامر و اطاعت از آن.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا