مهندسی زدگی اندیشکده ها و شبه اندیشکده ها در ایران
گفت و گوی جامعه اندیشکده ها با مهدی خراتیان درباره سیر تکوینی اندیشکده در ایران
مهدی خراتیان، سیاست پژوه و نویسنده کتابِ در دست انتشار ِ «زیست بوم اندیشه ورزی؛ رویکردی نوین به سازوکار ایجاد دولت حکومت مند و جامعه عقلانی حول محور اندیشکده ها و بنگاه های سیاستی» در یک بعدازظهر تابستانی میزبان گروه خبر جامعه اندیشکده ها بود تا امواج تاسیس و توسعه اندیشکده در ایران را روایت کند. روایت خراتیان از ظهور و بروز اندیشکده ها در ایران یا به تعبیر وی شبه اندیشکده ها، در زمینه ساختار سیاسی و تحولات سیاسی و اجتماعی ایران شکل میگیرد. بنابراین پیوند و پیوستگی اندیشکده ها و نظامات سیاسی، نقطه ثقل بحث اندیشکده شناسی وی است. این بحث با یک تعریف نظری آغاز و با تفسیری مصداقی از تحولات نهاد اندیشکده در ایران پایان مییابد.
بدیهی است به دلیل محدودیتهای نشر، بسیاری از خردهروایتها که ماموریت ایجاد شفافیت و صراحت کلانروایت خراتیان را برعهده دارند، حذف شدهاند. که البته جامعه اندیشکده ها خود را موظف میداند در فرصتهای آتی به حلقهها و جزئیات بیشتری از نظریه حکمرانی اندیشه محور و اندیشکدهمدارِ خراتیان بپردازد.
با توجه به مطالعات پردامنهای که در بحث اندیشکده شناسی داشتید، ابتدا تعریفی از مفهوم اندیشکده از منظر خودتان ارائه دهید.
من اندیشکده ها را موسسات سیاست پژوهی پایدار، غیرانتفاعی، غیرذینفع و مستقلی تعریف میکنم که اندیشه ورزان آنها به شکلی مستمر و حرفهای مطالعات فرارشتهای را در حوزه های وسیعی از موضوعات سیاستی با روش های علمی انجام میدهند و به دنبال اثرگذاری بر فرآیند تصمیمگیری حکمرانان از طریق ارائه مشورت به آنها و همچنین آگاه سازی مردم در مورد مسائل سیاستی نظامات سیاسی، اقتصادی و مدنی جامعه و نحوه حل آنها هستند.
رویکردهای فن سالار هویت اندیشکده ها را فارغ از فضای اندیشکده ای درک میکنند و آنها را به مراکزی برای حل مسئله با روشهای از پیش آماده تقلیل میدهند.
جایگاه اندیشکده ها را در یک نظام سیاسی چطور تعریف میکنید؟
در اواخر سده نوزدهم و اوایل قرن بیستم، اندیشکده ها به عنوان موسسات تخصصی نخبه محور، به امر سیاست پژوهی اشتغال داشتند و برای مسائل دولت از جانب بازیگران غیردولتی تصمیمسازی میکردند و در کنار احزاب و سایر تشکل ها، نظام سیاسی جدیدی را پیرامون دولت ها شکل میدادند. بنابراین شکلگیری و گسترش اندیشکده ها در این زمان به خصوص در کشورهای صنعتی مثل بریتانیا و ایالات متحده، نتیجه نوعی از جهش پارادایمی در ریخت شناسی روابط قدرت اجتماعی بوده است.
در عصر جدید و بر اساس نظر دانیل بل، با توجه به تخصصی شدن پژوهش های علمی در دانشگاهها، مسئله ایجاد یک پل میان سیاستمداران و دانشگاهها امری قهری و اجتنابناپذیر است. بنابراین این گمان که نهاد اندیشکده امتدادی از وضع گذشته و رابط حکمران-مشاور است، تلقی کاملا نابجا و اشتباهی است که ماهیت نهادی و سیستمی این نهاد را نادیده میگیرد.
به عبارت دیگر تغییرات سریع اجتماعی ناشی از درهمکنشهای بسیار پرسرعت و غیرخطی بازیگران خرد -که پیش از این در معادلات حکمرانی دولتها نادیده انگاشته میشدند- باعث ایجاد چالش شکاف دانشی و اطلاعاتی فزاینده میان دولتها و محیط اجتماعی آنها شده است؛ به گونهای که دولتمردان و سیاستسازان خود را در مواجهه و اخذ تصمیم در برابر مشکلات پیچیده اجتماعی روزبهروز ناتوانتر مییابند و موضوع بازنگری در سازوکارهای حکمرانی و فرآیندهای تصمیم سازی به یکی از موضوعات مهم مباحثات و مطالعات در حوزه حکمرانی و سیاستگذاری عمومی تبدیل شده است.
اندیشکده ها به واسطه پیوند ماهوی خود با علم سیاست به عنوان علم برین و سامانبخش، و به واسطه قرارگیری در چهارراه روابط قدرت و محدوده میانجی میان نهادهای سیاسی، رسانهای، آکادمیک و اقتصادی، نقشآفرینی بیبدیلی در تاریخ معاصر روابط بینالملل و همچنین تاریخ بسیاری از ملل قدرتمند غربی و شرقی داشتهاند.
نگاه ایرانی به اندیشکده چطور است؟ و تحلیل شما از چگونگی اتصال اندیشکدهها به نهادهای قدرت در کشور چگونه است؟
برای اینکه بتوانیم از منظری ایرانی به صورت مسئله اندیشکدهها بنگریم، لازم است دو منظر متفاوت سلبی و ایجابی را که میتوان از آنها به اندیشکدهها نگریست، تعریف کنیم: از منظر سلبی، ما از سمت دولتمردان ایرانی به دنبال شناسایی و فهم تهدیدات و آسیبهایی هستیم که به شکلی جدی توان مدیران دولتی و سیاستمداران را در اداره کشور به چالش کشیدهاند. در واقع اضطرار، دولتمردان را متوجه اهمیت اندیشکدهها _به عنوان بخشی از راهحل معضلات موجود- کرده است. یعنی تهدیدات و آسیبهایی چون کاهش شدید درآمدهای نفتی، افزایش چالشها و تهدیدهای امنیت ملی، پیر شدن هرم سنی سیاست مداران و مدیران ارشد دولتی، افزایش شکاف دولت و نخبگان و تهدیدات روزافزون امنیت ملی را عوامل زمنیهسازی تلقی کنیم که مسئله تحول در چرخه سیاستگذاری دولت با محوریت نهادهایی چون اندیشکده ها و مدارس حکمرانی را در کانون توجه دانشگاهیان، اندیشمندان و برخی از حکمرانان نظام جمهوری اسلامی ایران قرار داده است.
گرچه این توجه فینفسه ارزشمند است و میتواند نویدبخش گشایشهای مهمی در فرآیند پرورش حکمرانان کارآمد و بازسازی نظام تصمیم سازی کشور باشد، اما به دلیل ماهیت مبتنی بر اضطرار آن و همچنین وجود برخی سوءبرداشتهای بنیادین از ماهیت سیاستپژوهی، از این حیث خطرات و آسیبهای مهمی را متوجه آینده نظام و کشور میکند که آفتهایی نظیر ظهور شبهاندیشکدهها در ایران و آسیبهای ناشی از آن را شاهدیم. راه نابودی این آفتها نیز تدوین یک بنیان قدرتمند نظری ایجابی برای اندیشکدههاست.
موانع یا عوامل عدم تحقق رویکرد ایجابی به اندیشکدهها در کشور شامل چه مواردی میشود؟
برخی عوامل ساختاری وجود دارند؛ مثل مداخلات بیش از اندازه نهاد دولت در نهاد دانش یا دانشگاه؛ وابستگی شدید شبه اندیشکدهها به منابع دولتی؛ فقدان سیستمهای توانبخشی مثل وقف، کمکهای بلاعوض بنیادهای عامالمنفعه؛ مهجوریت علوم انسانی در ایران؛ فقدان قوانین مشخص در زمینه حمایت از اندیشکدهها.
به شبه اندیشکده ها اشاره کردید. منظور شما از این اصطلاح چیست و شبه اندیشکده را به چه نهادهایی اطلاق میکنید؟
شبهاندیشکدهها را نظامات اجتماعی تعریف میکنم که به دلیل داشتن پارهای شباهتها به نهاد اندیشکده، با این نهاد اشتباه گرفته میشوند و به غلط اندیشکده نامیده میشوند. به اعتقاد من به دلیل عدم وجود زیرساختهای اساسی برای فعالیت اندیشکدهها، ایران در حال حاضر فاقد فضای اندیشکدهای است.
نهادهای شبه اندیشکدهای شامل «واحدهای طرح و برنامه و راهبردی سازمانها»، «اتاق فکرها»، موسسات تحقیقاتی و پژوهشکدهها»، «پایگاههای خبری و تحلیل»، «گروههای فشار»، «بنیادها»، «دانشگاهها»، «موسسات مدیریت مشاورهای»، «باشگاهها»، «مجامع» و «احزاب» میشوند؛ که در کتابی که در دست انتشار دارم درباره تفاوت ماهوی هر یک با اندیشکدهها به تفصیل توضیح دادهام.
ازدیاد این مراکز در کشور و عدم توجه به تفاوتهای آنها با اندیشکده موجب میشود که خلا اندیشکدهها و فضای اندیشکدهای به چشم نیاید و این فقدان توسط نخبگان دانشگاهی و سیاستمداران حکومتی به درستی شناسایی نشود.
تاریخچه ایجاد نهاد اندیشکده یا به تعبیر شما شبه اندیشکده در ایران به چه صورت است؟
به لحاظ تاریخی ایجاد و حضور شبه اندیشکده ها در ایران را میتوان در چهار موج تبیین و تفسیر کرد. موج اول شبه اندیشکده ها را میتوان به تاسیس سازمان برنامه و بودجه در سال ۱۳۲۷ و موج دوم را به تاسیس نهادهای سیاستپژوهی دولتی نظیر مرکز پژوهش های مجلس شورای اسلامی، موسسه عالی پژوهش در برنامهریزی و توسعه، مرکز بررسی های استراتژیک ریاست جمهوری و مرکز سابق تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام در اواخر دهه ۶۰ و اوایل دهه ۷۰ نسبت داد.
درواقع موج اول و دوم اندیشکده در ایران با یک وابستگی سازمانی به حکومت به وجود آمد و موجهای بعدی؟
پس از آن وارد دورهای میشویم که نسل جدیدی از شبه اندیشکده ها در ایران ایجاد میشوند. شکلگیری این نسل جدید از نهادها را میتوان به ائتلافی نسبت داد که طی یک دهه گذشته میان پیروان دو رویکرد عملگرا و فنسالار شکل گرفته است؛ ائتلافی که به موجب آن از یکطرف عملگرایانی را که به راهحلهای سریع برای معضلات بغرنج و کهنه حکمرانی ایران میاندیشند به آینده امیدوار نگاه داشته است و از سوی دیگر میدان را برای تجویز و حل مسئله متخصصان علوم سسیاستگذاری و راهیابی آنهابه میادین سیاست باز کرده است. ماحصل این ائتلاف، شکلگیری تدریجی نسل جدیدی از شبهاندیشکدهها و مدارس حکمرانی و سیاستگذاری در ایران بوده است که رویکرد غالب بر آنها حل مسائل بسیار پیچیده سیاستی با رویکردهای شدیدا تکنوکراتیک و با چاشنی عملگرایی است.
موج سوم شکلگیری و توسعه شبه اندیشکده ها در ایران به سالهای پایانی دهه هفتاد و سالهای آغازین دهه هشتاد بازمیگردد. این دوره نقطه عطف مهمی در تحولات گفتمانی نظام جمهوری اسلامی به شمار میرود و با به حاشیه رفتن جدالهای سیاسی فرساینده و تجربه رشد اقتصادی، حاکمیت نوعی توازن قوا و عقلانیت جمعی را تجربه میکرد. تاسیس بنیاد ملی نخبگان و معاونت علمی و فناوری ریاست جمهوری و توجه ویژه به فناوریهای پیشرفته و نوظهور مثل نانوتکنولوژی و بیوتکنولوژی، ابلاغ سیاستهای کلی اصل ۴۴ قانون اساسی و ابلاغ چشمانداز ۲۰ ساله نظام، روند جدید از تنظیم و ابلاغ سیاستهای کلی نظام از اتفاقات مهم این دوره به شمار میرود.
در امتداد این رویدادهاست که شبه اندیشکده ها توسعه مییابند. این مراکز بیشتر حول محور «سیاستگذاری علم و فناوری» و «پیشبرد اقتصاد دانشبنیان» شکل گرفتند؛ که تحت تاثیر تجربیات موفق کشورهای در حال توسعه شرق آسیا و به طور خاص تجربه چشمانداز ۲۰۲۰ مالزی به شمار میرود.
ویژگی اساسی مراکز سیاستپژوهی در موج سوم چه بود؟
دال مرکزی حکمرانان در این دوره «جهش علم و فناوری» بود و در نتیجه برای سیاستگذاری علم و فناوری شانی بالاتر از سیاستگذاری عمومی قائل بودند. از همین رو بود که در آن مقطع زمانی اقبل به سمت رشتههایی چون اقتصاد و مدیریت شدت یافت و موج سوم شبهاندیشکدهها پیرامون دانشگاهها و مراکز صنعتی و با محوریت اندیشهورزانی با تفکرات مهندسی و رویکردهای پراکتیسیسم افراطی و فارغ از اندیشهورزی حول چالشهای مبنایی تئوریک شکل گرفتند.
در آن زمان به دلیل درک خام و ابتدایی از ماهیت سیاستپژوهی و به تبع آن اندیشکدهها، سیاستگذاریهای نامناسبی در حوزه توسعه اندیشکدهها صورت گرفت و در نتیجه موج سوم شبهاندیشکدههای ایرانی به گونهای ناقصهالخلقه و ابتر پدید آمد که در آن عدم توازن میان حوزههای فعالیت موسسات شبهاندیشکدهای کاملا مشهود بود.
بررسی اندیشکدههای لیستشده در سایت جامعه اندیشکده ها نشان میدهد که از ۱۶ مورد موسسه شبهاندیشکدهای ثبت شده در بازه زمانی ۱۳۷۷ تا ۱۳۸۸، ده مورد در حوزه اقتصاد یا فناوری مشغول فعالیت هستند و از ۶ مورد باقیمانده ۵ مورد در حوزههای امنیت ملی و سیاست خارجی فعال هستند. و در این میان خلا موسساتی در حوزههایی چون جامعهشناسی، مطالعات دولت و حکمرانی و محیط زیست آشکارا به چشم میآید.
درباره سرنوشت موج سوم و چگونگی پیدایش موج چهارم هم صحبت میکنید؟
بعد از گذشت کمتر از یک دهه از افول موج سوم، وقوع برخی رویدادهای مهم اجتماعی و سیاسی در پایان دهه هشتاد و اوایل دهه نود شمسی، فضا را برای ظهور گفتمانهای جدید فراهم ساخت؛ گفتمانهایی که اداره جامعه بر اساس آزمون و خطا و سلایق زودگذر را برنتافتند و حکمرانی و سیاستگذاری را دارای پشتوانههای علمی میدانستند. از این رو، به تدریج عباراتی چون «حکمرانی»، «حکمرانی خوب»، «سیاستگذاری مشارکتی» و غیره وارد ادبیات مدیران دولتی و سیاستگذاران شد و نرخ برگزاری همایشها و نگارش کتب و مقالات پیرامون این مفاهیم رو به افزایش گذاشت.
به تبع این فضای نوین، موج جدیدی از تمایل برای تاسیس مدارس حکمرانی و حمایت مالی از تاسیس و توسعه اندیشکدهها در سیاسیون پدید آمد که به هیچ وجه سابقهای نداشت. این موج که میتوان آن را موج چهارم شبهاندیشکدهها در ایران دانست، برخلاف موج سوم که بیشتر روی حوزههای سیاستگذاری علم و فناوری محدود بود، دارای ماهیت فرارشتهای بیشتری بود و در آن جایگاه حوزههای فناوری و صنعتی به مراتب کمرنگتر از موج سوم است. این زمینه فرارشتهای به نسبت موج قبلی چنان قدرتمند است که موسسه موج سومی «شبکه تحلیلگران تکنولوژی ایران (ایتان)» را وادار کرد به «شبکه کانونهای تفکر ایران» تغییر نام دهد!
این تغییر رویکرد در اندیشکدهها و درواقع گذار از موج سوم به موج چهارم شبه اندیشکده ها در ایران چطور به وجود آمد؟
موج چهارم شبه اندیشکده ها تحت تاثیر عوال زمینهسازی که ماهیتا آسیب/تهدید محسوب میشدند و به نوعی تلنگری به روندهای پیشین حکمرانی به شمار میروند، به وجود آمد.
نخستین عامل وقایع پیرامون انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ بود. این رویداد گرچه هزینههای بسیار گزافی را بر امنیت ملی و اقتصاد کشور تحمیل کرد، اما چارچوبهای سختافزارانه و بالابهپایین حکمرانی را به چالش کشید.
دومین عامل زمینهای را میتوان در رویکرد سختگیرانه ایالات متحده نسبت به ایران و آغاز تحریمهای بینالمللی علیه ایران دانشت. این امر موجب شد مسائلی چون تخصیص بهینه منابع، بهسازی سازوکارهای حکمرانی و انجام مطالعات سیاست پژوهی جهت مقابله با تحریمها برجسته شود و کشور در وضعیت بغرنجی قرار گرفت که نیاز به استفاده از نظرات مشورتی نخبگان را در بسیاری از مدیران دولتی و سیاستمدارن زنده کرد.
سومین مولفه در ایجاد موج چهارم شبه اندیشکده ها در ایران را مربوط به انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۲ میدانم. در این دوره برای نخستین بار سیاستهای کلان نظام نظیر سیاست عدم مذاکره مستقیم، دوجانبه و آشکار با ایالات متحده و همچنین سیاست هستهای، به شکلی علنی در مناظرات ریاست جمهوری مورد چالش قرار گرفت. بعد از پیروزی غیرمنتظره حسن روحانی و در دستور کار قرار گرفتن سیاست حل مناقشه هستهای از طریق مذاکره با دول غربی و به طور خاص ایالات متحده، ایران به شکلی تمام عیار و در سطحی بینالمللی وارد کارزار جدیدی شد که آمادگی لازم برای ورود به آن را نداشت: جنگ سیاستها و ایدهها! جنگی که جنگافزار اصلی آن اندیشکدهها، کابینههای وزارتی و در یک کلام شبکه طرحریزی سیاستی و در مقیاسی کلانتر نظام اندیشه ورزی بودند.
چهارمین عامل وقایع نظامی و امنیتی منطقه بود. مقامات امنیتی ایران به منظور حفظ دستاوردهای سیاسی و نظامی خود در کشورهایی که از لحاظ قومی و مذهبی دارای شکافهای عمیق و گستردهای بودند، متوجه اهمیت ویژه سازوکارهای دولت سازی شد و همین امر موجبات توجه آنان را به توسعه اندیشکده های مطالعات امنیت ملی فراهم ساخت.
پنجمین عامل زمینهساز رشد گسترده اینترنت در ایران و تغییر فاز سریع جامعه ایرانی از جامعه تودهای به جامعه شبکهای بود که افزایش قدرت کنشگری سیاسی و اجتماعی بازیگران خرد و افزایش پیچیدگی رفتار جامعه ایرانی را به دنبال داشت. این کلانتغییر موجب شد که دولت به دلیل کمتوجهیهای پیشین خود به ارتقاء سطح حکمرانی، در هضم پیچیدگیهای این جامعه جدید دچار انفعال و چالشهای اساسی شود و برای افزایش درک خود از سازوکارهای جدید حکمرانی به سیاست پژوهی حرفهای و اندیشکده ها علاقه نشان دهد.
مورد ششم و آخر پیر شدن هرم سنی مدیران ارشد حکومتی در ایران است. آمار دقیقی در این باره وجود ندارد اما به نظر میرسد به دلیل شکست سیاستها و طرحهای جوانسازی دولت در گذشته و همچنین نبود سازوکاری مشخص برای تربیت مدیران آینده و خلاهای جدی در سازوکارهای حزبی در ایران، اندیشکده ها از مدود راهحلهای باقیمانده جهت آشنا کردن جوانان با فرآیندهای حکمرانی و آمادهسازی آنها جهت ورد به مناصب مهم حکومتی باشند و همین امر فضا را برای گسترش کمی و کیفی اندیشکدهها و شبه اندیشکده ها مهیا ساخته است.
به نظر می رسد جامعه اندیشکده ها ماموریت دارد تا برخی از ارکان اندیشکده ای کشور را تضعیف و یک عده دیگر را به عنوان نماد اندیشکده ها مشهور نماید
طرف ارشد هوافضا گرفته از شریف، چندسالی ازش فقط سابقه شرکت های شبه اطلاعاتی سپاه! هست و چیز دیگه ای نیست، معلوم نبوده چکار می کرده، حالا شده، پژوهشگر حوزه اندیشکده ها!
انشالله این ماموریتی که گرفتید را افشا می کنیم!
سلام
درصورت تمایل شماره خود را بفرمایید تا دوستان با شما جهت رفع ابهامات تماس حاصل نمایند
سلام و سپاس از زحمات شما
لطفا متون خبری را پس از تایپ و قبل از انتشار ویراستاری کنید. تعداد غلط های تایپی زیاد بود.
یه نکته هم این که بسیاری از اندیشکده های مشهور دنیا دقیقا همین مشخصات شبه اندیشکده ای را هم در گذشته و هم در حال حاضر دارند. مسائل حال و آینده هر دو برای اندیشکده ها مهم هستند و رویکردهای مدل سازی و حل مسئله اگر دقیق انجام شود بر فهم مسئله و مواجهه با آن اثرگذار هستند.
نگاه مهندسی یعنی یک نگاه منسجم، نظام مند و علمی به موضوع
بسیاری از تصمیمات غلط ناشی از فقدان این نگاه و نوعی نشست های گعده ای است؛ تفاوتی نمی کند ناشی از تصمیمات مهندسان باشد یا مدیریتی ها
سلام
سلامت باشید و ممنون از تذکرتون
نکتهای که دربارهی نگاه مهندسی متذکر شدید، به نظر میاد نزدیک به بحث این گفتوگو نیست. اساسا وقتی از «زدگی» در امری صحبت میشه، منظور حذف اون امر نیست؛ بلکه آسیبهای ناشی از افراط در اون امر مدنظر هست. در اینجا میشه گفت منظور آسیبهایی است که نگاه مهندسی (بدون مشاورت و دخالت سایر علوم) به سیاستسازیها و سیاستگذاریها وارد کرده…
با احترام
نگاه مهندسی در این متن یعنی نگاه کمّی (نه کیفی)، ساده انگارانه (آن هم در دنیای پیچیده کنونی)، عجولانه (و حذف نگاه و فعالیتهای بلند مدت) و صفر و یکی.
البته کاش خود آقای خراطیان نگاهشون رو بیشتر توضیح میدادند.
به حال متن جریانشناسانه خوبی بود.
استمرار این جریانشناسی در مدیران عرصه فرهنگی ایران نیز قابل تامل است. غالب مدیران فرهنگی ایران، مهندس بوده اند و همین یکی از بزرگترین پارادوکسهای نظام بوده و هست.
حداقل به عنوان یک مهندس که سابقه حضور در دانشگاههای خوب علوم انسانی را دارم، باید عرض کنم که متاسفانه وضعیت علومانسانی و مدیریت در کشور با این وضعیت دانشجوها و اساتید، بهتر که نمیشود، بدتر هم خواهد شد. حداقل مهندسین ای کیو لازم برای ورود به مباحث پیچیده علوم انسانی را دارا هستند!