اخبارمصاحبه اختصاصی

سیاستگذاری در ایران، کلنگی و کوتاه‌مدت است

گفت‌وگو با دکتر محمدحسین بادامچی، مدیر اندیشکده راهبردی مهاجر، پیرامون مسئله زنان و ضرورت چرخش در حکمرانی ایران

پروژه «کرونا؛ بازگشت به خانه و الگوی نوظهور زنان خانه‌دار مجازی» از اندیشکده راهبردی مهاجر، در پنل «فرهنگ و آموزش» از مرحله دوم جایزه ملی سیاستگذاری با کسب ۷۵ امتیاز و در رقابت با دو پروژه دیگر، به مرحله نهایی جایزه صعود کرد. پروژه‌ای که به دلیل ماهیت و محتوای آن، مباحث جامعه‌شناختی-فلسفی را به جایزه ملی سیاستگذاری تزریق کرد و غلبه مباحث حقوقی-اداری-قانونی را در این رویداد اندکی کاهش داد.

دکتر محمدحسین بادامچی، مدیر اندیشکده راهبردی مهاجر، محقق و ارائه‌دهنده این پژوهش، درباره روند شکل‌گیری این پروژه و رویکرد زیربنایی اندیشکده مهاجر به مسائل کشور می‌گوید و اتفاقا بر عملیاتی بودن این رویکرد و اهمیت آن در مقایسه با توصیه‌های ساده و سطحی متعارف مُصِر است.

از نظر بادامچی عدم اتکای توصیه‌های راهبردی بر تحلیل و بررسی لایه‌های زیرین مسائل و پدیده‌های اجتماعی، منجر به شکل‌گیری روال معیوبی از سیاستگذاری در ایران شده است؛ روالی که به تعبیر وی کلنگی و کوتاه‌مدت است و قابلیت حل مسئله حتی در روبنایی‌ترین حالت ممکن را ندارد.


چرا موضوع زنان خانه‌دار مجازی را انتخاب کردید؟ این دغدغه از کجا می‌آید؟

عمده کارهایی که در اندیشکده انجام می‌شود، به لحاظ موضوعی و رویکردی، دارای پیشینه است. موضوع زنان پیش از این در دستور کار پژوهش‌های اندیشکده ما وجود نداشت اما از خاستگاه‌های دیگری بود که به تدریج برای من اهمیت یافت:

نخستین خاستگاه آن به تدوین گزارش‌های راهبردی اندیشکده مهاجر در دوره کرونا برمی‌گردد که طی آن تمرکز اصلی بر دو بحث تاثیرات کرونا «بر نهاد دین» و بر «ارتباطات اجتماعی و بویژه فضای مجازی» بود. برآیند برداشتی که از آن گزارش‌ها به لحاظ شخصی داشتم به علاوه تجربه عینی که با آن مواجه بودم، این بود که ما دچار یک نوع تعلیق امر اجتماعی در زمان شیوع کرونا شده‌ایم. یعنی هر جایی که نبض جامعه به معنای فیزیکی آن وجود داشته با طوفان کرونا دچار تعلیق شده است؛ مثل تجمعات دینی، دانشگاه‌ها، رستوران‌ها و غیره. و تنها حیطه‌ای که حیات جامعه در آن ادامه دارد ترکیبی از خانه و اینترنت است؛ که تقاطع آن را زن خانه‌دار مجازی دیدم.

در نتیجه می‌توانم بگویم بر اثر نتیجه آن گزارشات که اهمیت یافتن مضاعف زنان در دوره کرونایی را نشان می‌داد و پیشنهاد همسرم که روی مسئله زنان هم کاری صورت دهیم، پیشنهاد ارائه گزارش راهبردی محدودی در این باره را به یکی از نهادهای ذی‌ربط دادم و با استقبال آنها کار را به انجام رساندیم.

زمینه سوم شکل‌گیری این بحث ذهنیت جامعه‌شناختی خود من بود، مبنی بر اینکه زن و خانواده در جامعه ایران مهمتر از آن است که به نظر می‌آید و به لحاظ پژوهشی قصد ورود به این مسئله را داشتم.

از «زن خانه‌دار مجازی» به عنوان فرصت یاد کردید. درباره این نوع فرصت بیشتر توضیح دهید.

اینستاگرام یک رسانه زنانه است؛ که هر دو بعد زنانه بودن و فضای مجازی بودن آن از نظر سیستم حکمرانی ما تهدید محسوب می‌شود. زنانگی از منظر سیاستگذاران مردم معمولا تحقیر و تخفیف داده می‌شود و با بی‌بندوباری جنسی مترادف دانسته می‌شود. فضای مجازی هم که مشخصا هرگز در دستگاه سیاستگذاری ما به رسمیت شناخته نشده است. همزمان من عضو کارگروه مطالعات اجتماعی پژوهشگاه فضای مجازی هم بودم و می‌دیدم و انتقاد می‌کردم که تصور سیاستگذار ما از فضای مجازی یک فضای مردانه است و به همین دلیل نخستین تداعی آن را بحث‌های جنسی و فساد و از این دست موضوعات می‌داند.

با این تحقیق می‌خواستم نشان بدهم که از منظر زنان، اینستاگرام پدیده دیگری است و البته این دید را بدون کمک همسرم فاطمه البرزی که همکار اصلی من در این تحقیق بود، نمی‌توانستم به دست آورم. این روایت باید عرضه می‌شد تا نشان دهد موضوعی که مطلقا تهدید محسوب می‌شود، از منظری دیگر می‌تواند فرصت‌های بزرگی درون خود داشته باشد.

پیشنهادات پژوهش شما کلی و در راستای توصیه به تقویت یک گفتمان فمینیستی بر پایه الهیات رهایی‌بخش انقلاب اسلامی است. گام عملی این توصیه برای سیاستگذار یا مسئول اجرایی چه می‌تواند باشد؟

این مقاله، چند لایه است. از پسامدرنیته زنان ایرانی گرفته تا بحث تغییر نسلی زنانی که نه سنتی هستند و نه مدرن؛ خود زنانگی موضوعیت دارد. زنانگی‌ای که دیگر معنای سنتی ندارد و معنای آن سیاسی و مربوط به حوزه عمومی است. در لایه دیگر می‌شود تقاطع این موضوع را با فضای مجازی و اینستاگرام و سپس در ارتباط با کرونا دنبال کرد. تقریبا هیچ کدام از این لایه‌ها مورد نظر سیاستگذار ما نیست و نه‌تنها نسبت به آن‌ها بی‌اعتناست، که حتی ضدش عمل می‌کند و این در دوره کرونا و حجم گفتارها و رویدادهایی که به احساسات و خواسته‌های زنان جامعه کاملا بی‌اعتنا بود، مشهود شد.

برای ما به عنوان یک اندیشکده محرز است که رویکردمان راهبردی است. درست است که سیاستمدار و حکمران ما توجهی ندارد؛ اما پیشنهاد ما چند لایه است که بعضا هم شاید بخاطر عدم درخواست کارفرما در حد حرف باقی بماند. من به گفتمان فمنیستی رهایی‌بخشی کاملا متناسب با افق انقلاب اسلامی معتقدم. هرچند بیشتر به صورت شخصی آن را دنبال می‌کنم، چون قالب کار اندیشکده‌ای ظرفیت محدودی دارد.

در ادامه صحبت شما و از همین منظر، اتفاقا تعریف گام‌های عملیاتی توسط شما که کار را انجام داده‌اید، ضروری‌تر می‌شود؛ چراکه احتمالا تلقی تصمیم‌گیر یا تصمیم‌ساز از فرصت‌انگاری این فضا، استفاده ابزاری در راستای اهداف قدیمی باشد.

بحثی که شما مطرح می‌کنید، درست است اما مربوط به این نمی‌شود که ما گام‌های عملیاتی‌تری مطرح کنیم بلکه به این برمی‌گردد که گام‌های خیلی اساسی‌تری در جهت تحولات جدی مورد نیاز است. موضوع این است که سیاستگذاری موجود عمدتا مسائل را ساده و سطحی می‌بیند و همان مسائل را هم انتزاعی بررسی می‌کند. درحالیکه واقعیت‌های ایران بسیار پیچیده و نیازمند نظام‌های نظری پیچیده و بومی است که تجربه و دانش علوم انسانی را توامان می‌طلبد. ما در اندیشکده مهاجر به این نتیجه رسیده‌ایم که کل نظام برنامه‌ریزی اجتماعی ما مشکل دارد؛ چراکه تصور کنونی از تغییر، مهندسی اجتماعی است، یعنی این دیدگاه ساده‌لوحانه که هر تغییری را می‌توان در اتاق‌های دربسته طراحی کرد و سپس با اقتدار اداری و مالی اجرایی کرد. نگاهی که هیچ وقت هم به نتایج برنامه‌ریزی شده منجر نشده است.

این بحث‌ها در حالی از نظر ما جدی است که سیاستگذار و سیاست‌پژوه عادت دارد مسئله را در لایه‌های سطحی‌تری ببیند و بدتر اینکه در لایه‌های سطحی‌تری «مسئله‌شناسی» کند. ولی ما مصریم که در بنیادها دچار مسئله‌ایم. در جوامع برخوردار از ساختارهای پایدار و بهینه‌شده‌ای که دائما بر پایه تجربه عملی مورد ارزیابی انتقادی و اصلاح قرار می‌گیرند، شاید بشود عملیات را در روبنا مدیریت کرد. اما ما درباره ایرانی صحبت می‌کنیم که زیرساخت‌ها دچار مشکل هستند و با پیشنهادات ساده و سبک و سطحی نمی‌توان به نتیجه مطلوب رسید.

اتفاقا از این منظر ما فکر می‌کنیم کار ما به شدت عملیاتی است و در بررسی عمیق ریشه‌ها، تفاوت نگاه راهبردی ما با نگاه صرفا نظری مشخص است. در این باره، در اندیشکده مهاجر به یک روش‌شناسی در تنظیم گزارشات راهبردی رسیده‌ایم: در هر موضوع با بررسی ساختارها و ریشه‌های معادلات و قدرت و ریشه‌های تاریخی، به فهم واقعه نزدیک می‌شویم و تغییری متناسب با نیروهای درون صحنه و مشکلات آنها پیشنهاد می‌دهیم.

محور فعالیت‌های اندیشکده راهبردی مهاجر، حول مباحث جامعه‌شناختی-فلسفی تعریف می‌شود. درباره ضرورت این نگاه صحبت کنید و اینکه اثرش قرار است کجاها دیده شود؟ درواقع مخاطب اصلی اندیشکده مهاجر، کدام لایه از حاکمیت است؟

ما با مشکل مخاطب مواجه هستیم. نه به این معنی که حرف ما مخاطب ندارد، بلکه مخاطب ما در دستگاه حاکمیتی در فضای دیگری به سر می‌برد. مثلا مرکز پژوهش‌های مجلس اخیرا درباره تدوین سیاست‌های کلی در حوزه آسیب‌های اجتماعی، یک فرصت سه ماهه به اندیشکده‌ها داده که ضمن ارائه فهرست این حوزه، با مرور تجربیات جهانی، راهکارهایی را ارائه دهند. شبیه به همین را سال گذشته دبیرخانه مجمع تشخیص مصلحت نظام هم در جمع‌سپاری برنامه هفتم توسعه مطرح کرده بود.

نتیجه این‌طور فراخوان‌ها چه می‌شود؟ گزارشاتی که نه بر پایه مطالعات عینی و آسیب‌شناسی میدانی بلکه صرفا با گردآوری نظرات معمول نخبگان شکل می‌گیرد و البته به دلیل اینکه هیچ وقت تفاوت کیفی پژوهشی در این‌طور فراخوان‌ها از سوی کارفرما قابل درک نیست، حتما در نهایت روابط رانتی و رفاقتی بر توزیع منابع پژوهشی غلبه خواهد کرد. در صورتی که این فرآیند ساده‌انگارانه است و طی سه ماه نمی‌شود چنین مسئله‌ای را مطالعه کرد. آسیب‌های اجتماعی در ایران، تاریخ و ریشه‌هایی دارد و سال‌ها طول می‌کشد تا نظام مسائل این حوزه در یک اندیشکده انباشت فکری پیدا کند و ادوات نظری درباره ایران اپلای شود و اندیشکده بتواند به تدریج با دستیابی به یک نظریه بومی در این حوزه صاحب‌نظر شود. درواقع تمام ادوات فهم باید متناسب با موضوع باشد.

ولی الان سیاستگذاری ما کلنگی و کوتاه‌مدت است و وقتی کوتاه‌مدت است، برنامه‌ها هم مقطعی و فصلی است. نظام تحقیقات ما هم به تأسی، دچار این عارضه شده است. البته آقای دکتر همایون کاتوزیان اصطلاح کلنگی را درباره جامعه ما به معنی دیگری به کار می‌برد؛ اما منظور من این است که ساختار حکمرانی ما به نحوی کلنگی است که نمی‌توانیم در آن به تغییرات اساسی و ساختاری فکر کنیم و به همین خاطر به رنگ‌آمیزی و روتوش ظاهری آن بسنده می‌کنیم. ما نخواستیم به این روند تن بدهیم. به همین خاطر خیلی از کارهای اندیشکده به خاطر عدم تمایل کارفرما یا بعضا کارشکنی آن‌ها ناتمام می‌ماند و نیروهای کیفی که به سختی به وجود می‌آیند خیلی داوطلبانه و با دستمزدهای پایین مجبور به همراهی می‌شوند. مسئله این است که اگر اندیشکده‌ای بخواهد این‌طور کار کند چقدر می‌تواند دوام بیاورد؟

و مسئله آخری که بخواهید درباره آن صحبت کنید؟

اندیشکده مهاجر روی حوزه‌هایی کار می‌کند که اگرچه بسیار مهم به نظر می‌رسند، اما کمتر سازمان و سیاستگذاری حاضر است برای پژوهش‌هایی که دامنه‌ای بلندتر از چندماه را بررسی می‌کنند، پولی اختصاص دهد. به همین خاطر هر کسی حاضر نمی‌شود درباره مثلا دین و نظام فقهی و الهیاتی حاکم در سیاستگذاری صحبت کند، در حالیکه هسته سخت و پایه اصلی در بسیاری حوزه‌های حکمرانی، توسعه‌ای، اقتصادی، آموزشی و غیره است.

موضوع زنان هم از این جنس مسائل است که تنها از منظری بنیادین می‌شود به آن پرداخت. شاید اگر بررسی شود، حضور زنان در خود اندیشکده‌ها کمتر از پنج درصد همکاران اصلی باشد و این خودش نشان می‌دهد که فضای سیاستگذاری و تحقیقات اندیشکده‌ای ما چقدر از برخی موضوعات دور هستند.

از سوی دیگر ما در حکمرانی با نسلی مواجهیم که امکان شیفت داخل خودشان ندارند و این حرف‌ها در آنجا به در بسته می‌خورد. معنی چرخش نسلی مد نظر من، جوانگرایی‌ای که از آن بسیار گفته می‌شود، نیست. چراکه این جوانان هم ادامه نسل قبلی هستند و تنها نقش دفاعی از پارادایم قدیمی به آنها واگذار شده است و به همین دلیل جوان‌گرایی که قرار بود ما را نجات دهد به نحو اسفباری خودش به مانعی تازه در جهت مسدود شدن مسیر تحول تبدیل می‌شود. این عارضه بر اندیشکده‌ها نیز مترتب است و باید خیلی جدی بررسی کنیم که چرا اندیشکده‌ها هم نتوانسته‌اند به نهادهای مفیدی جهت پایه‌ریزی عقلانیت نسل جدید تبدیل شوند و تداوم ضعیفی از نسل قبل حکمرانی شده‌اند؟

اخبار

اخبار و رویدادهای اندیشکده‌های ایران را در این صفحه دنبال کنید. مشاهده سایر اخبار

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا